در فراموش خانه چشمانت
سرگردان پی چیزی میگردم
سوز سردی اندامم را می سوزاند
پلک می زنی وحراسان از
تاریک خانه مژگانت فرو می افتم
مبهم وگنگ از سراشیبی اندامت می گذرم
وبافشار سخت پاهایت در هم فشرده می شوم
از من می گذری وگذارت را تلخ نظاره می کنم
وشماره خواهم کرد تا دوباره برخیزم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر