آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

سنگسار

سنگ های زمانه اگر بخروشند وباریدن کین آغاز کنند
به کجا خواهید گریخت
که زمین وهر آنچه در آن هست
شرمسار دست های پر گناهتان است
وهنوز هم خون چشم وسردخترکی خردبرشیارهای خاموش سنگ زمین هاتان جاریست
ومعاد را چه زودوچه به فرمان خود آغاز کرده ایدودیگرگون می کنید

آخر در معاد شمایان از آسمانها سنگ می بارد
آنجا از دستان خدای زمینیتان واین جا از دستان پر گناهتان دستانتان که شرمسار انسانیت است
که نشخارش کرده اید به دهان بویناکتان ووتف کرده اید بر مرامتان وباورپوسیده تان

سنگسار

صدای دعای مسجد میاد وهم زمان صدای زنی رو می شنوم که در مورد سنگسار سکینه وسیصد نفری که فوت شدن صحبت می کنه با خودم فکر می کنم اینهایی که برای شب قدر جمع شدن دعا می خونن می دونن تو همون دعا اومده سنگ بزنین میشه وقتی از خدا خواهش می کنن سرنوشت امسالشون رو خوب بنویسه این سنگسار رو تو اون جاهایی که اومده حذف کنه وبگه سال سال دوهزارو ده؟

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

من سارنگ شاهدم بعضی از تصاویر فیلتر می شود قصور ازمن نیست عذر خواهی می کنم

زغال فروشان
بیکار بنشسته اند
نانوایان گوشت مردار طبخ می کنند
معلمان
واحد دروغ وریا تدریس می کنند
باغبانان
به سلاخی درخت مشغولند وحصار می کارند
نجاران دار می تراشند
به قد های متفاوت
آوازه خوانان
به عربده گوش می خراشند
شاعران بی نام
مجیز می گویند به نرخ نان
به واحد کیلو
آخر تنها کرکس وگرگ پیر
خوش نشسته اند وحکم می رانند
نسرین

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه



مصاحبه با داریوش شکف

مصاحبه با داریوش شکف

داریوش شکف، یک هنرمند ایرانی،کارگردان، فیلسوف، نویسنده و فعال سیاسی است که در تهران متولد شده و اکنون در آلمان زندگی می کند. در فیلم جدیدش، زندان ایران، او دنیا های به ظاهر از هم گسیخته هنر و سیاست را با هم می آمیزد تا نا امیدی خود را از وضعیت کنونی زندانیان سیاسی امروزنمایش دهد. دید گا ه انسان دوستانه و فعالیت های حقوق بشری او در تمام ظرفیت های او به عنوان یک هنرمند جلوه می کند. او در بالا بردن سطح آگاهی در مورد "نژاد پرستی"، مسائل مربوط به دین و آزادی و حقوق زنان موفقیت های بسیاری کسب کرده است. زمان زیادی از آدم ربایی داریوش شکف، که به منظور مقابله با دو فیلم جدید او، زندان ایران و قبر هیتلر نمی گذرد، که آرتیکل 19 با او مصاحبه ذیل را انجام داده است.

آیا می توانید راجع به حادثه آدم ربایی چند هفته پیش کمی با ما صحبت کنید؟
در کافه ای، زیر یک درخت، در فریسنپلاتز نشسته بودم، که میدان بسیار مشهوری در شهر کلن است. حدود ساعت هفت و هشت شب بود و مردی در ده متری من به صدای بلند با تلفن همراهش صحبت می کرد. بعد از چند دقیقه ای آمد و در کنار من نشست، در حالی که هنوز با تلفنش صحبت می کرد. در همان لحظه یک ماشین آیودی سیاه در کنار ما ایستاد و دو مرد از آن خارج شدند. یکی از آنها کیفم را از کنارم برداشت و دیگری یک کلت روی سینه ام قرار داد. به محض اینکه مرا به زور وارد ماشین کردند، چشمانم را بستند و دهنم را چسب زدند. تا جایی که من تشخیص دادم، حدود یک ساعتی در شهر رانندگی کردند و سپس مرا به اتاقی بردند که در آنجا مرد سن دارتری منتظرمان بود. به زبان انگلیسی برایم توضیح داد که دلیل اصلی حضور من در آنجا، دو فیلم اخیر من، زندان ایران و قبر هیتلر بود، که توهینی به اسلام و جمهوری اسلامی ایران محسوب می شدند. گاه گداری غذایی به من داده می شد و همچنین نوشیدنیی که مرا بسیار خواب آلود می کرد. پس از پانزده روز در کنار رودخانه راین مرا یافتند و به بیمارستان بردند.
آیا شما را به این شرط آزاد کردند که از پخش فیلم زندان ایران خودداری کنید؟ آیا شما به این قول عمل کردید؟ چه چیزی در مورد این فیلم زندگی شما را در خطر قرار داده بود؟
من چطور می توانستم با این تروریست ها صحبت کنم؟ به علاوه چشمان و دهان من را بسته بودند. ولی به من هشدار دادند که سریعآ جلوی پخش فیلم ها را بگیرم.
اکنون من قوی تر از همیشه ، فیلم را روی یاهو برای پخش در تمام کشورهای دنیا به طور رایگان قرار دادم.
این فیلم در قالب یک فیلم و نه یک گزارش یا مصاحبه، فجایع رژیم ایران و نحوه برخورد با زندانیان سیاسی ، با اشاره های نمادین به عکس های خمینی، خا منه ای و احمدی نژاد، را به نمایش می کشد، تا نشان دهد که این فجایع در زیر چشم رهبران همین رژیم اتفاق می افتد.
در کنار تمامی فعالیت های سیاسی تان شما همچنین اعتصاب غذا کرده اید و جشنواره های بین المللی فیلم را تحریم کرده اید؟ هدفتان را از این فعا لیت ها می توانید برای ما تو ضیح دهید.
اعتصاب غذا همیشه به منظور همدردی با افراد در حال مبارزه است. در حالی که من اعتراف می کنم، اعتصاب غذای من به هیچ وجه قابل مقایسه با آن شکنجه ها و قتل های وحشیانه آن زنان و مردان شجاع نمی تواند باشد، که جان خود را در راه مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی فدا کردند.
من نه تنها جشنواره بین المللی برلین را تحریم کردم، بلکه تمامی آنها را به علت آنکه آنها به اسم گفتگوی فرهنگی با رژیم اسلامی، به طور مستقیم و غیر مستقیم، رژیم ایران را ترویج و مبارزات ایرانیان را نادیده گرفتند. موسسات فرهنگی به اینگونه ضرر بیشتری به مبارزات ایرانیان برای آزادی زدند به این دلیل که یک چهره جعلی به این رژیم داده و آنرا رژیمی بسیار مدرن، پیشرفته و حتی جلودار در صحنه فرهنگ معرفی کردند.
چطور می شود فیلم هایی از این رژیم نشان داد، به آن جایزه عطا کرد و سپس از دنیا خواست که باور کند آن رژیم وحشیا نه است و یک سری حیوان آن را اداره می کند. چطور می توان یک سری از این فیلم نامه نویسان را محدود و تحت فشار پنداشت در حالی که فیلمهایشان را به جشنواره ها میبرند. هیچ فیلمی نمی تواند از ایران بدون اجازه و مهر رژیم ایران خارج شود، و این دروغ ها همچنان ادامه دارند. وقتی که نمایندگان سیاسی آنان در فرش های قرمز در تمامی جشنواره ها حضور یافته و همه می پندارند که وای این فیلم و این فیلم نامه نویس جانش را برای درست کردن این فیلم در خطر قرار داده است.
جه کسی را می خواهید گول بزنید؟
کاملا واضح است که چگونه این جشنواره ها از ایران پول می گیرند یا با هم مبادلات نفتی انجام می دهند تا به این افراد جایزه های از پیش تایین شده هدیه دهند، یا اینکه پیشتر روند و به درست کردن فیلم با تمامی عناصر رژیم در سرتاسر جهان بپردازند. ما میدانیم که چگونه ایران به تمامی این کشورها یی که با ایران و فیلم نامه نویسانش همکاری می کند در سرتاسر دنیا پول پرداخت می کند.
ایا شما به طور جهانی برای هنرمند بودنتان علاوه بر چهره فعال سیاسی تان مشهور هستید؟ آیا شما زندگی دوپرده ای،یکی برای علاقه و دیگری را برای امرار معاش دنبال می کنید، یا به نظر شما این دو به هم مرتبط هستند؟ به عبارت دیگر دوست دارید مردم از داریوش شکف به عنوان هنرمند/فیلسوف یا یک فعال نام ببرند؟

هر کس به آن نحوی که به من مرتبط است به من می نگرد. فعالین به فعالیت های سیاسی من می نگردند.، و هنرمندان نیز به من به عنوان یکی از اعضای خودشان می نگرند. ولی بسیار حائز اهمیت است که مسائل هنر از هنرمند جدا باشد.
هنر ربطی به سیاست ندارد. ورای سیاست است، بسیار فراتر از بازی ها و قوانین اجتماعی و حتی دین.
هنر،هنرمند را به درجات والاتری می برد، در حالی که هنرمندی موجود است که همچنان وظایف انسان دارد، ولی مسئول است که شجاعتر و مسئولتر از بقیه باشد. پرانرژی تر و همه اینها برای برقراری و ادامه آزادی، صلح، هنر و فرهنگ زیرا فقط خود هنرمند است که می داند این عناصر چقدر گرانبها است و برای او امکان ادامه خلق هنر در درجات والاتر ضروری است.
این جایی است که هنرمند باید مداخله کند حتی جایی که کاملآ صلح و آرامش برقرار است ، تا این هدایای ارزشمند زندگی برای ترویج تمدن های پیشرفته باقی بمانند.
هنرمندی که آماده شورش است و به نیازمندان فقط هنگامی می پیوندد که رنگش تمام می شود، یا اجازه نقاشی یا ساختن فیلم یا گفتن آنچه را که می خواهد را ندارد، دور از خط انسانیت است و فرد محترمی از جانب جامعه شناخته نمی شود.
این همان کاری است که تمامی هنرمندان جامعه اسلامی مشغول انجام آن هستند، نگران موقعت جعلی خود و پر کردن جیبشان مانند تمامی کارگردانان و دست اندرکاران مشهور جشنواره های جهانی.
فلسفه یکیشیم شما، که بسیار نزدیک به ماکسیمالیزم است، چگونه در فعالیت های سیاسی و حقوق بشری شما جای می گیرد؟ آزادی بیان در کجای این فلسفه جای دارد؟
یکیشیم به معنای یکی شویم است. برای رسیدن به آن، باید آزادی فکر، آزادی دید و آزادی برای ارتباط با دیگران را داشته باشیم. باید برای آزادی شخصیمان و دیگران احترام قائل باشیم، همانطور که طبیعت و آفرینشمان خواستار آن است. به محض آنکه آغاز به اجبار افراد نماییم، آزادی بیان و فکر آنها را ربوده ایم. به همین منظور است که رژیم جمهوری اسلامی یک نظام بنیادگرا و متعصب است. خدا بزرگترین هنرمند است و آفرینشش انسانها، زنان و مردان است. اگر فکر کنی گناه است که آثار پیکاسو را با پارچه بپوشانی، چقدرغیر قابل بخشش است که زیباترین آثار خدا، زنان را، در چادر کنی.
آنچه که یکیشیم را از دیگر آثار متمایز می کند، آن است که تمامی قوانین دین های دیگر را در ارتباط با اینکه خدا و شیطان همه چیز را اداره می کنند را رد می کند. در یکیشیم ما انسان ها جوابگو هستیم. خدا از ما می خواهد که کمکش کنیم که به شیطان نشان دهیم که ما بندگان او می توانیم متحد شویم. ما اینجا هستیم که کشمکش های بین خوب و بد (خدا و شیطان) را پایان بخشیم و نشان دهیم که می توانیم دوباره تعادل به آفرینش آوریم. و این تنها در صورتی امکان پذیر است که متحد شویم در زمین (یکیشیم) به عنوان بندگان خداوند تا شیطان برای پراکنده کردنمان شرمنده شود، خدا او را ببخشد و صلح کیهان را فرا گیرد.
چشم انداز خاصی مورد نظر من است وقتی می گویم مردم باید یکی شوند. این بدان معنا است که کسانی که نمی خواهند ما در ذهن و قلب یکی شویم، ذات شیطانی دارند، مانند آنانی که می گویند یا قوانین ما را دنبال کنید یا می میرید و به جهنم می روید.

در یکیشیم جهنمی وجود ندارد، و حتی بهشت هم درجه نهایی نیست، بلکه تنها یک فازی برای انجام دادن خیر در زمین. بالاترین هدف پیدا کردن اسرار آفرینش است که ما آن را در بهشت نخواهیم دانست. هیچ دینی به ما نمی گوید که حقایق آفرینش را به هنگام ورود به بهشت خواهیم دانست و تا ابدیت در بهشت با خوشحالی زندگی خواهیم کرد.
یکیشیم پیغامی مدرن و ساده دارد: در زمین متحد شوید تا حقایق و دلایل وجودمان برایتان آشکار شود.
شما ایران را در دهه هفتاد ترک کردید؟ آیا از آن زمان تاکنون به ایران باز گشته اید؟ آیا تصمیم دارید زمانی دوباره به ایران بازگردید؟
من در سال 1978-79 ایران را ترک کردم و بعد از آن هیچگاه به ایران باز نگشتم. دلیلی که پدرم مرا به آمریکا فرستاد آن بود که من ..... افکار سوسیالیستی و کمونیستی داشتم و پدرم می خواست من را از حوادث احتمالی نجات دهد.
من به منظور آزادی ایران به آنجا خواهم رفت و تا لحظه مرگ خواهم ماند، ولی تور جهانی ام را ادامه خواهم داد و رابطه ام را با جهانیان حفظ خواهم کرد، همانگونه که همیشه کرده ام.
به عنوان یک هنرمند، فکر می کنید با چه مشکلاتی در ایران روبرو خواهید شد؟ فکر می کنید یک هنرمند دارای آن آزادی بیانی که ملزم هنر است در ایران باشد؟
در ایران یک هنرمند واقعی هیچ گاه پدیدار نخواهد شد، به علت آنکه زیباشناسی هنر وجود ندارد. هنر همراه با آزادی بیان کامل است و لحظه ای که آزادی بیان از آن گرفته شود، هنر دروغ می گوید. و یک هنرمند واقعی نمی تواند دروغ بگوید. چطور می توانند دو عاشق در یک فیلم هیچ گاه دستان هم را لمس نکنند؟ به همین علت است که من به هنر موجود در ایران از هنر منفعل یا جدا شده یاد می کنم.
به همین دلیل است که من تمامی کار های انجام شده در ایران و تحت نظر این رژیم را رد می کنم. بدون آزادی نمی شود هنر خلق کرد، هنر در طبقه های بالاتر فکری.
در بهترین حالت، می شود هنر ارتجاعی خلق کرد، که اولین مرحله ایجاد و بیان در فرم هنری است. هیچ گاه نمی توان یک جف کوون داشت زیرا قدرت بیان، دیدن، فکر و حتی تجربه کردن در چنین جامعه بسته و عقب گردی امکانپذیر نیست. هیچ گاه نمی توان سیگمور پولکه، لوسین فروید، بروس نومن، یا هایم شتاینباخی داشت.
همچنین در دنیای سینما ها نمی توان انتظار تاکشی کیتانو، مایک یا وارهول ها را داشت.
چون اجازه پرواز افکار، چه مثبت چه منفی، ولی آزاد وجود ندارد.
به نظر شما خودسانسوری در ایران یک مسئله است؟
در ایران از سوی دولت سانسوری دائم حاکم است. به همین علت است که خودسانسوری به طور نا خودآگاه اعمال می شود. واضح است که این به طور طبیعی انجام می شود چون به هر صورت سانسور خواهی شد.
به نظر شما ایرانیان و غیر ایرانیان غربی چه کمکی به افرادی که در ایران تحت فشار به سر می برند ، می توانند بکنند؟
روی اینترنت بروند، متصل شوند و از محاسن خود به عنوان یک ایرانی آگاه شوند. با یکدیگر مرتبط شوند. احزاب و گروه های سیاسی سازماندهی کنند، خودشان و ایده هایشان را به جهانیان معرفی کنند. اینترنت هدیه ای است از جانب پردودگار و همگی باید قدر آن را بدانند. اعضای کا بینه تان را انتخاب کنید، رئیس جمهورتان را انتخاب کنید. مسائل را به گوش دنیا برسانید و به آنها نشان دهید که مخالف این رژیم وحشی هستید تنها آن هنگام است که از دنیا و نه فقط سیا ستمداران می شود برای نابودی و جنگ علیه این رژیم کمک خواست. برای مرکل و سارکوزی ها نامه بنویسید. دنیا باید بداند که ما تنها نیستیم. و تنها خواستار آزادی توسط حرکتی فرهنگی هستیم. این رژیم از فرهنگ می ترسد. من فیلم ساخته ام و در روبروی من با تفنگ حاضر شدند. باید به بیانات فرهنگیمان ادامه دهیم. و باور داشته باشیم که می توانیم.
من عضوی از یک حزب سیاسی به نام آرائ ایران هستم.
بیانات این حزب سیاسی به زودی روی اینترنت خواهد آمد و جهانیان و ایرانیان می توانند به موافقت یا مخالفت با آن بپردازند.
شما هم می توانید مال خودتان را داشته باشید و شروع به روزی 2 تا 4 ساعت فعالیت نمایید. به شما قول می دهم که این فعالیت ها رژیم را از پای در خواهد آورد.
ایران را در 5 سال آینده کجا می بینید؟
در شبکه های جهانی به هم متصل شوید تا رژیم جمهوری اسلامی با وضعیت کنونی اش بیش از سال 2011 دوام نیاورد.


۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

نقش زنان در انقلاب مشروطیت





نهضت مشروطيت ايران يكى از مهم ترين وقايع تاريخ ايران است. صرف نظر از تمامى رخدادهاى حاشيه اى و فراز و نشيب هايى كه بر آن حادث شد، حضور گسترده مردم در آن سرفصل جديدى در حوادث سياسى - اجتماعى ايران محسوب مى شود.


وجه مشخصه انقلاب مشروطه، حركت زن و مرد ايرانى پس از سال ها استبداد و اختناق در صحنه سياسى بود، زنان به عنوان عضو فعال جامعه، حركت هاى متنوع و متعددى را در سراسر اين جنبش به عهده گرفتند. در جريان انقلاب و گفت وگوهاى سياسى پيرامون آن مضامين متباينى در كنار يكديگر مطرح شدند كه تا آن زمان مطرح بود. يكى از اين مضامين «مرد و زن» بود. كه سرآغازى نوين بر تفكر سياسى جامعه محسوب مى شد.



زنان در مهاجرت و بست نشينى


هنگامى كه مخالفت با دولت آغاز شد و علما به اعتراض در مسجد شاه بست نشستند، زنان ضمن همراهى با مردان درآوردن علما به مسجد براى سخنرانى، مسووليت حفظ جان آنان را نيز به عهده گرفتند. آنان با چماق هايى كه در زير چادرهاى خود پنهان كرده بودند از اغتشاش و آشوب هنگام سخنرانى روحانيون جلوگيرى كردند(۱).


پس از مقاومت حكومت در برابر خواسته مردم و مهاجرت علما به حرم حضرت عبدالعظيم(ع) زنان در بستن بازار و حركت براى پيوستن به متحصنين اقدام كردند و بار ديگر مسووليت امنيت علما را به عهده گرفتند. حركت و حمايت زنان در مهاجرت عظمى نيز ادامه يافت. هنگام مهاجرت روحانيون به قم در ميان جمعيت زنى ديده مى شد كه مقنعه خود را سرچوب كرده و فرياد مى كشيد:


«از اين به بعد عقد دختران مسلمان را بايد مسيو نوز بلژيكى ببندد(۲).»


به گواه تاريخ و اسناد آن زنان در تمامى جريان هاى مشروطه خواهى علاوه بر حضور مستقيم، حمايتگر و مشوق مردان نيز بودند.



زنان در تصميمات ملى


در ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴ هـ.ق فرمان مشروطيت توسط مظفرالدين شاه صادر شد. پس از صدور فرمان نخستين دغدغه مردم تدوين قانون اساسى بود. زنان در اين هنگام به مجلس رفتند و تكميل قانون اساسى را از نمايندگان خود مطالبه كردند(۳). در دوره اول مجلس شوراى اسلامى، مجلس و مردم با مشكلات اساسى مالى مواجه شدند. دولت براى رفع بحران هاى مالى تصميم گرفت از يك دولت خارجى مبالغى قرض گرفته شود.


اما نمايندگان در نهم ذيقعده ۱۳۲۴ هـ.ق با قرضه خارجى مخالفت كردند و به تأسيس بانك ملى با اتكا و به سرمايه هاى مرديم رأى دادند. زنان با اهداى طلا و زيورآلات شخصى خود سرمايه بانك ملى را تهيه كردند. همچنين زمانى كه مشروطه خواهان تصميم گرفتند با تحريم كالاهاى وارداتى و استفاده از كالاهاى داخلى مشكلات اقتصادى جامعه را حل كنند. زنان با تشكيل انجمن هاى متعدد ترويج منسوجات داخلى و تحريم كالاهاى خارجى را تبليغ كردند.


پس از مرگ مظفرالدين شاه، محمدعلى شاه روى كارآمد. او از اساس، با مشروطه مخالف بود. اما مردم همچنان به حمايت از مشروطه ادامه دادند.


زنان در اين مقاومت ها پاى فشردند و با ازدحام در برابر مجلس تصويب سريع متمم قانون اساسى را خواستار شدند. اتحاديه غيبى نسوان با ارسال نامه اى به روزنامه نداى وطن از نمايندگان ملت خواستند كه هر چه سريع تر متمم قانون اساسى را تدوين و تصويب نمايند و به وضع بى سروسامان كشور خاتمه دهند و چنانچه استطاعت اين كار را ندارند، استعفا دهند و كار مملكت را به زنان بسپارند (۴).


محمدعلى شاه علاوه بر كارشكنى در تدوين متمم قانون اساسى، موافقان خود را در ايجاد ناامنى و آزار مردم تجهيز مى كرد. زنان بيش از همه مورد تعدى و آزار قرار گرفتند. تا جايى كه بار ديگر براى تأمين امنيت به انجمن هاى ايالتى متوسل شدند و با فروش طلا و جواهر شخصى خود سرمايه تهيه كردند و در اختيار انجمن هاى ايالتى قرار دادند(۵).


در كشاكش مردم و محمدعلى شاه، زنان هم گام با مردان در صحنه هاى مختلف حضور يافتند و با فريادهاى زنده باد مشروطيت، پاينده باد قانون، نابود باد استبداد در مقابل مستبدين ايستادند. در هنگامه به توپ بستن مجلس تنها زنان جرأت مى يافتند كه جسد مجاهدين و انقلابيون را از زمين بردارند. (۶) در بسيارى از صحنه هاى نبرد لباس مردانه پوشيدند. تنها پس از به شهادت رسيدن آن ها معلوم مى شد كه زن بوده اند.



زنان در سايه استبداد شاهى


پس از كودتاى محمدعلى شاه و استقرار استبداد صغير، مشروطه خواهان شكل ديگرى از مبارزه را ساماندهى كردند. بسيارى از آنان به باكو، لندن، استانبول و پاريس مهاجرت كردند و كانون هاى مبارزه تبليغاتى و مسلحانه را به وجود آوردند. زنان در داخل و در سايه استبداد انجمن هاى زنان را شكل دادند. از آن جا كه شرايط فرهنگى و اجتماعى مناسبى براى عملكرد آزادانه زنان در قالب انجمن و جمعيت وجود نداشت اين گروه ها به شكل سرى و مخفيانه عمل مى كردند.


مورگان شوستر در رابطه با فعاليت هاى زنان در اين دوران مى نويسد:


«اگر در اروپا و امريكا زن ها تشكيل انجمن مى دهند جاى تعجب نيست ولى زنان روبسته ايرانى در انجمن ها فعاليت سرى انجام مى دهند(۷).»


فعاليت اين جمعيت ها در نخستين مراحل، بيشتر در زمينه سياست هاى داخلى و خارجى دولت بود. به عنوان مثال انجمن مخدرات وطن به رياست بانو آغابيگم در تهران و به سال ۱۳۲۸ هـ.ق تأسيس شد. هدف خود را دفاع از استقلال كشور، مخالفت با وام از بيگانگان و تحريم كالاهاى خارجى و تبليغ مصرف كالاهاى داخلى اعلام نمود. به اين ترتيب زنان با تشكيل انجمن ها به تدريج در صحنه هاى سياسى، اجتماعى حضور فكرى و فيزيكى پيدا كردند.


يكى ديگر از مراحل شكل گيرى حضور زنان در فعاليت هاى اجتماعى پس از مشروطه، حضور در عرصه مطبوعات بود. بسيارى از زنان، پس از تشكيل يك جمعيت و انجمن خاص روزنامه يا نشريه اى را تحت لواى انجمن منتشر مى ساختند. به اين ترتيب با انتشار روزنامه ها در گفتمان هاى سياسى روز حضور يافتند. در كوران انقلاب مشروطه و اوج استبداد زمانى كه شب نامه ها زمينه ابراز گروه هاى مختلف را فراهم آوردند. زنان نيز با انتشار شب نامه افكار خود را منتقل مى كردند. انجمن ها و جمعيت هايى كه فاقد روزنامه بودند، مقالات و پيام هاى خود را در روزنامه هاى متعدد ديگرى منتشر مى ساختند.


به دنبال تأسيس انجمن و روزنامه بسيارى از مديران جمعيت ها، مدارس دخترانه را پايه ريزى كردند كه اين اقدام، سرلوحه يك انقلاب فرهنگى براى زنان بود. به اين ترتيب با انقلاب سياسى مشروطه، انقلاب ديگرى در جامعه زنان رخ داد كه تبعات آن بسيارى از وجوه فكرى، فرهنگى و اجتماعى جامعه زنان را در برگرفت.


در دوران استبداد صغير علاوه بر فعاليت هاى فوق زنان همچنان به حمايت هاى مالى خود براى ادامه حيات مبارزان مشروطه، ادامه دادند. آنان همچنان با فروش دارايى هاى شخصى خود، هزينه هاى مبارزات مسلحانه و تبليغاتى را تأمين مى كردند البته اين كمك ها تنها بخشى از منابع مالى مبارزان را تهيه مى كرد و مابقى آن از طرف تجار و سرمايه داران مشروطه خواه و گروه هاى مختلف مردمى تأمين مى شد(۹).



زنان در مبارزات مسلحانه


چنان كه ذكر شد، زنان در مبارزات رويارو با مستبدين شركت داشتند. اگرچه به دليل شرايط خاص فكرى و فرهنگى آن روزگار حضور زنان در ميادين مبارزه به روشنى ترسيم نشده است اما برخى منابع حركت هاى مسلحانه زنان را ذكر كرده اند. در اين دوران اغلب با لباس مردانه در جنگ هاى مسلحانه شركت مى كردند و تنها پس از كشته و زخمى شدنشان هويت آن ها روشن مى شد. از جمله عكسى مربوط به محافظين يكى از سنگرهاى تبريز كه يك دسته شصت نفرى از زنان چادر به سر ايرانى كه تفنگ در دست داشتند در اختيار پاولويچ نويسنده كتاب انقلاب مشروطيت ايران و ريشه هاى اقتصادى اجتماعى آن قرار داشت. عمده ترين فعاليت هاى عملياتى زنان توسط زنان رشت و تبريز صورت مى گرفت.


در تاريخ بيدارى ايرانيان آمده است: «عورات آذربايجان قطار فشنگى مى بندند و با حالت محزون بچه خود را شير مى دهند. مانند نره شيران در ميدان جنگ مى كوشند كه دست بى ناموسى به آنان دراز نشود(۱۰). به اين ترتيب زنان از اعطاى جان خود نيز دريغ نكردند. در هنگام محاصره تبريز توسط نيروهاى دولتى زنان در پشت جبهه خدمات متعددى از جمله تهيه غذا و لباس براى مجاهدان، پركردن پوكه هاى خالى فشنگ و پرستارى از مجروحان را به عهده داشتند.»


با وجود جلوه هاى متعدد حضور زنان در نهضت مشروطه، براساس ماده ۴ نظامنامه انتخابات زنان در كنار محجورين، صغار، متكديان، مرتكبين به قتل و سرقت قرار گرفتند و از حق راى محروم شدند. طبق ماده ۷ حق انتخاب شدن نيز از آنان سلب گرديد(۱۱).


در سال ۱۳۲۹ كه تجديدنظر و اصلاح نظامنامه انتخابات در دستور كار نمايندگان مجلس قرار رفت، به رغم مخالفت هايى كه با محروميت زنان انجام گرفت، نتيجه اى به دست نيامد. حاج محمدتقى وكيل الرعايا به دفاع از حقوق زنان برخاست و از مخالفين نظر خواست. در پاسخ او ذكاء الملك ضمن تأييد حقوق زنان، حق راى را براى آن ها زودهنگام دانست. محروم كردن زنان در مجلس كه از سوى گروه هاى مختلف سياسى انجام شد از طرف هواداران آن ها واكنشى ايجاد نكرد و زنان همچنان از حق راى محروم ماندند.


مشروطه اگرچه تغيير بنيادينى در وضعيت زنان ايجاد نكرد اما در ساختارهاى فكرى و فرهنگى آنان نقش مهمى را برعهده گرفت. زنان با حضور در صحنه هاى مختلف مشروطه خواهى، حصارهاى تنگ محدوديت را پشت سرگذاشتند و در حوزه هاى خاصى كه جامعه تحمل پذيرش آن را داشت، فعاليت خود را گسترش دادند. چنان كه ذكر شد مهم ترين آن ها تأسيس روزنامه و حضور در مطبوعات بود. از سال ۱۳۲۸ هـ.ق تا آغاز دوران پهلوى حدود ۷ مجله و روزنامه اختصاصى زنان به عناوين متعددى مانند مجله دانش، روزنامه شكوفه، روزنامه زبان زنان، روزنامه نامه بانوان، مجله عالم نسوان و مجله جهان زنان و مجله جمعيت نسوان وطن خواه منتشر شدند، اغلب اين نشريات به دنبال تأسيس جمعيت هاى زنان و به عنوان بازوى تبليغاتى آن ها منتشر شدند. همين امر سبب شد زنان با عناوين مختلف در گفتمان هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى حضور يابند و انديشه آن ها در جامعه تزريق شود. به اين ترتيب تا حدودى آن ها توانستند به حقوق معوقه خود دست يابند.