وقتی که واقعیت زیستی پی در پی، انسان را پس می راند و بر زمین می زند، چگونه می توان در چنبره ای از فقدان آگاهیهای لازم به زندگی، دلبسته و امیدوار بود؟

چندی پیش در خبرها آمده بود که یک دانشجوی مقطع دکترا پس از شنیدن جملهای با این مضمون از سوی استادش که: چرا زندهای؟ خود را با سیانور کشت.

عدم امیدواری به زندگی یکی از ریشهایترین مواردیست که تاکنون کمتر در حوزهی آسیبشناسی اجتماعی به آن پرداخته شده است.

در یک رویکرد جدی به فساد، فحشا، اعتیاد و حتی مواردی نظیر فقر و مهاجرت میتوان ریشهی عدم امیدواری به زندگی را یافت.

ابعاد این ناامیدیها بیشک گسترده است. اگر نشانههای آن را در رفتارهای ناهنجاری مانند طلاق، ابتلا به افسردگی، خودکشی و یا مواردی از این دست بدانیم، بنابر آمار و اطلاعات موجود هر روز به میزان آن افزوده میشود.

در یک بررسی که توسط سازمان بهزیستی انجام گرفته است، اینک حدود 30درصد از ازدواجها در کشور منجر به طلاق میشود. این طلاقها بهصورت عمده به دلیل فقر مالی، عدم کامیابی جنسی و اعتیاد است.

گسترهی مخاطرات عدم امید به فردا میتواند ترکیبی باشد از عدم توجه ساختاری به امیدواری شهروندان و رویکرد دستگاههای اجرایی مرتبط، و همچنین مشکلات اقتصادی. این گسترده قادر است به صورت خزنده در جامعه همهگیر شود، به حدی که پوشیدن لباسهای رنگارنگ، خندیدن و یا تفریح در آن جامعه، یک رفتار غیراصولی به حساب بیاید.

عدم امید به فردا را می توان به مراتب زیانبارتر از آسیبهایی مانند اعتیاد و یا مواردی از این دست دانست. چرا که ریشهی بسیاری از آسیبهای اجتماعی در عدم امیدواری و همچنین عدم احساس امنیت است.

بسیاری عدم احساس امنیت را ناشی از رویکردهای دولت در وضع قوانین و عدم وجود امنیت اجتماعی مدون میدانند. اما برخی نیز معتقدند که این عدم امیدواری میتواند در هر جامعهای اتفاق بیفتد.

از نشانه های نبود امید به زندگی، می توان موارد زیر را نام برد:
- عدم شادمانی، آنچه که اصطلاحاً شادی عمیق خوانده می شود، برای مدت های طولانی
- احساس ناامنی و ترس
- عدم برنامه ریزی و نداشتن نقشه برای ده سال آینده
- عصبانیت های بی دلیل و سریع و اضطراب دائمی
- محدود شدن روابط خانوادگی، فامیلی و دوستانه
- غرق شدن بیش از حد در مشکلات و مسائل روزمره و اقتصادی
- رویکرد به خرافه گری
- عدم تمایل به تشکیل خانواده، تولد فرزند و رشد روز افزون طلاق
- سرخوردگی و انزوا
- ناملموس بودن واژه ی خوشبختی
- بیان مشکلات و چالش های موجود جامعه به طور مکرر
- حسرت گذشته و بی اعتنایی به آینده

اگر امید به زندگی را میزان متوسط سال هایی در نظر بگیریم که انتظار میرود یک فرد در یک کشور به آن عمر برسد؛ باید بگوییم که بیشترین امید به زندگی در جهان نه در آمریکاست و نه در کشورهای اسکاندیناوی و نه در ژاپن. بیشترین امید به زندگی را مردمان کشور آندورا با 83.51 سال دارند. ایران در این ردهبندی در مقام یکصد و سی و سه ام قرار دارد.

خودکشی
احساس پوچی به ایدهی بیهوده بودن زندگی مرتبط است. کسی که حکم میکند که زندگی ارزش زیستن ندارد خودکشی می کند. فرد پوچگرا در دنیای بیبهره از دلیل و در رویارویی با زندگی بی معنی، خودکشی را انتخاب خواهد کرد.

بر اساس آمارهای موجود در ایران، سالانه شش نفر به ازای هر 100 هزار نفر جمعیت، اقدام به خودکشی میکنند که معادل ۴۲۰۰ نفر در سال می باشد.
در اولین روز آغاز سال 1387، پنج خودکشی در تهران گزارش داده شد.
در اولین حادثه مرد 50 سالهای در آشپزخانه منزلش در حالیکه حلقآویز شده بود از سوی ماموران پلیس پیدا شد.

در حادثهای دیگر، فردی که پلیس وی را نویسندهای مشهور معرفی کرد، در عصر روز 29 اسفند در محله ای واقع در جنوب تهران، به علت بیماری روحی خود را حلقآویز نمود.

گزارش سوم مربوط به زنی بود ساکن شهرک غرب، که به دلیل ناراحتی شدید ناشی از فوت برادرش، با خوردن چندین قرص خود را از پای در آورد.

در حادثه های بعدی، اجساد زنی 29 ساله و مردی 40 ساله در منزلی واقع در یکی از کوچههای فرعی خیابان پاسداران پیدا شده است. با آغاز تحقیقات پلیس مشخص شده که متوفیان که هیچ نسبتی با هم نداشتهاند با خوردن قرص، دست به خودکشی زدهاند.

براساس گزارش دفتر سلامت روان اجتماع وزارت بهداشت، هرچند این آمار در استانهای مختلف متفاوت است ولی اقدام به خودکشی در زنان شایعتر از مردان می باشد.

ایران در بین کشورهای دنیا در زمینه خودکشی رتبه 43 را داراست،بیشترین آمار خودکشی در استان لرستان بوده و کمترین آن در استان سیستان و بلوچستان به چشم می خورد. بیشترین آمار خودکشی در بین مردان مجرد و زنان متاهل دیده شده و همچنین بیشترین تعداد خودکشی در زنان و بیشترین تعداد خودکشی های موفقیت آمیز، در بین مردان رخ داده است. زنان اکثراً پریدن از ارتفاع را انتخاب کرده اند و مردها حلق آویز شدن را.

در ايران نوجوانان و جوانان از يک طرف و زنان از طرف ديگر دو قشری هستند که بيشتر از سايرين دست به خودکشی میزنند. آمارها نشان میدهد آمار خودکشی و بهويژه خودسوزی در استانهای محروم کشور به ويژه استانهای غربی از قبيل ايلام، کرمانشاه، همدان و لرستان بيشتر از ساير مناطق کشور است.

افسردگی
افسردگی جزء شایع ترین بیماری های روانی است و مردم ایران که جزء افسرده ترین مردمان کشورهای جهان هستند.

تعداد بیماران روحی، روانی و افسرده ایران ، 15 میلیون نفر اعلام شده است و از طرفی دیگر جمعیت افراد افسرده را حدود 10 تا 12 درصد کل جمعیت کشور ذکر کرده اند . مهم این که دلایل افسردگی را فقر، خشونتهای اجتماعی، خشونت در چهار چوب خانواده، بیکاری، طلاق، احساس فقدان آینده روشن، اعتیاد، دم احساس آزادی، سرخوردگی های اجتماعی، فحشا، گرانی، تبعیض، رعایت نشدن حقوق شهروندان ، آگاه نبودن مردم از حقوق خود و ... می باشند. علل افسردگی مجموعه ای زنجیر مانند است. هر شخص افسرده دارای یک سری مشکلات ابتدایی است که برای رفع ناراحتی و جلوگیری از پیشرفت بیماری اش ، یا باید مشکلات اولیه حل شوند یا با آن ها کنار بیاید.

بیکاری یکی از علل مهم ابتلا به افسردگی است و پس از آن مشکلات خانوادگی در رده دوم جای می گیرند. احتمال می رود که فرد جهت تسکین مشکلات به مواد مخدر پناه برد که این امر خود در ایجاد و تشدید افسردگی نقش مهمی را ایفا می کند. در این گونه افراد زمینه های گرایش به خلاف و بزه بسیار قوی است. مبتلایان به افسردگی وارد سلسه تبعیض ها و فشارهایی می شوند که بخشی از آنها را باید با مدیریت اجتماعی توسط دولت حل کرد و بخشی نیز به وسیله ی خود بیماران .

جامعه ما در گذشته نیز همواره با چنین مشکلات و گرفتاریهایی دست به گریبان بوده اما افسردگی طی سالهای اخیر در کشور شدت گرفته است، بطوری که هم اکنون سن افسردگی از 27 سال به 17 سال رسیده است و اگر برنامهریزی دقیق و مناسبی برای کاهش تنشهای اجتماعی صورت نگیرد، باید منتظر افزایش روند روز افزون افسردگی به ویژه در میان جوانان بود.

در گذشته والدین و خانواده به راحتی از عهده نیازهای عاطفی فرزندان خود بر میآمدند اما پدر و مادرهای امروزی به قدری درگیر کار و مشکلات بیرونی هستند که حتی فرصت نمیکنند ساعتی از وقت خودشان را صرف فرزندانشان کنند.
اشتغال یکی دیگر از معضلاتی است که در جامعه امروز جوانان را درگیر خود ساخته است. این مشکل در درازمدت سبب می شود شهروندان روز به روز بیشتر از زندگی خسته و افسرده شده و در نهایت برای فرار از آن به ناهنجاریهای مختلف دست زنند و چنانچه این افسردگی از حد متعارف فراتر رود میتواند زمینهیی برای خودکشی فرد باشد.

در خصوص بروز افسردگی حاد در بین شهروندان میانسال می توان گفت که این گروه شاید مشکلات جوانان را نداشته باشند اما در عوض مشکلات خانوادگی و اقتصادی چنان آنها را تحت فشار قرار داده که راهی ندارند جز درونگرایی که در آخر باز هم به افسردگی ختم میشود.

سالها طول کشيد تا مسؤولان و دولتمردان ايرانی در برابر آسيبهای اجتماعی از موضع انکار دست بردارند. از روزگاری که گفته میشد ما در ايران ايدز، زنان خيابانی، خودکشی و ... نداريم و اگر هم داريم بسيار ناچيز است هنوز خیلی نگذشته است.

خوشبختانه اين ديدگاه در سالهای اخير تا حدی اصلاح شده و مسؤولین وجود اين آسيبها را پذيرفتهاند و در گفتگوهايشان از لزوم توجه برای حل اين مشکلات دم می زنند..

وقتی وضع معیشت مناسب نباشد، ناسازگاری ها و منازعات خانوادگی رشد می یابد و خیلیها دچار افسردگی میشوند و انواع و اقسام نابسامانیها و گرفتاریهای شخصی بهوجود میآید و در مجموع جامعه احساس میکند که رو به جلو حرکت نمی کند و شرایط سختی را انتظار می کشد.

کشورهای زیادی هستند که در تاریخشان، در مقاطعی دچار مشکلات اقتصادی و اجتماعی میشوند. طبیعتاً جامعه در چنین شرایطی میل به تغییر اوضاع دارد و در نتیجه ،فعالیت های سیاسی و اجتماعی افزایش می یابد.

سؤال اینجاست که چرا جامعه ایران، در حال حاضر بیش از هر زمانی در خود فرو رفته و علاقهی مقبولی برای مشارکت اجتماعی و سیاسی ندارد؟!


http://launch.groups.yahoo.com/group/iran_eshgh/join