آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

شعری برای او

تقدیم به مرد آبی ام
سط اول را تو بگوی
نه چون تک بیتی از سر دلتنگی
نه چون غزلی محزون عشقی
بارها وبارها خیس واژه باران غم زدگی گشتیم
تو این بار واژه ای نو بگو
بگذار از کوچه زرد این فصل سبز بگذریم
به یکباره شاعر شو
غزل وقصیده وشعر سپید در دستان توست
کافی است بگشاییشان
قلبت مخزن اولین سطر هاست
دهان بگشای
تا خود صبح شعر خواهیم سرود
واز لختی صبح درخت
نخواهیم حراسید
بهترین لایی لایی را برای درختان
سروده ایم
تا بهار شعر های سبز
در دست داریم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر