آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

برای او

من مادر سردم به امید دیدار
گر باز بیایی و بخوابم چه کنم
من سردم ومسکین تو گریزان زمنی
افسوس که خشکم چونباری چه کنم
بر جسم وتنم ضربه ی جانانه زدی
گو باده بیار بی می ومستی چه کنم
تلخ است زبانت به خشونت مگشای
بیمار توام گر گله از ناز تو بندم چه کنم
چشمی است که افسون شدم ازمژگانش
گر دست نیازم بر زلفت نرود پس چه کنم
قهر است کلامت به سکوتی سنگین
گر گوش خود از عربده سرشار نسازم چه کنم
ساز دستت غم دل را بگشاید به هزار
از غم عشق تو چون می نخروشم چه کنم
تیغ است نگاهت به نگاهم سرشار
گر سر ننهم بر سر جانان چه کنم
من پاک شدم رفتم وامیدی نیست
گر باز خیالت به نوازش نرود پس چه کنم
بنگر باز بهار است ودمی با من باش
وای اگر اگر ساقی خوش ساق باده ام باز نیارد چه کنم
صد هزار بوسه ی خونین به جگر خوش دارم
همه آن را به نثار توی جانان نرسد پس چه کنم
آه نسرین تو روزی جانمی دیگر بود
باز گر قهر وخشونت به ابد شد چه کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر