زبان مادری و حقوق بشر, بیانیهی تحلیلی کانون دانشجویان مدافع حقوق بشر کردستان به مناسبت روز جهانی زبان مادری
به نظر میرسد تنها راه رهایی از این بنبست و احقاق حقوق و آزادیهای همهی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکانپذیر است: پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعهی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همهی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل
زبان روح یک ملت است، والاترین تجلیگاه فرهنگ اوست. پایه و اساس وجود معنوی و ارزشهای اوست. تا زمانی که زبان ملتی زنده است؛ تاریخش ادامه خواهد داشت. با فرسایش زبان، فرهنگ آن ملت نیز رو به زوال میرود. روح، تاریخ، سرشت و سرنوشت هر ملتی در زبان آن ملت خود را مینمایاند.
میتوان گفت در ایران با این وجود که ملتها و زبانهای گوناگون وجود دارد؛ با تحمیل یک زبان بر زبانهای دیگر به نوعی اقدام به ژنوساید سفید و یا ژنوساید روانی میکنند. ژنوسایدی که نه تنها به تضعیف، تحدید و تخریب زبانهای دیگر منجر شده است؛ بلکه به شیوهای سیستماتیک، برنامهریزی شده، گسترده و مداوم در پی تحریف گذشتهی تاریخی ملتهای دیگر و پاک کردن و به کنار نهادن آن از ذهن ملتهای دیگر میباشند. این پروژه را میتوان “فارسیزاسیون” نامید. فارسیزاسیون در ایران به معنای از بین بردن یا تلاش برای از بین ریشهها، روشها، باورها و زبان دیگر ملتها و تحمیل و جایگزین آن با زبان، روش و باورهای خودشان در سطحی گسترده و در فرآیندی برنامهریزی شده و به شیوهای سازماندهی شده و به بهانههای واهی یکپارچگی و امنیت ملی صورت میپذیرد؛ بهانهای که دیگر حکومتهای حاکم بر ملتهای بدون دولت نیز در راستای آسیمیله کردن آن ملتها به آن دست مییازند. بهانهای که در ظاهر بسیار پرطمطراق و رعب آور مینماید. تمام آثار و عملکردهای نهادها و سازمانهای حکومتی، نشانگر تلاش در راستای ملیتزدایی، تضعیف و از میان برداشتن فرهنگ، زبان، تاریخ و سنتهای دیگر ملتها میباشد.
بیشتر اوقات میتوان گفت که گسترش زبان فارسی و تحمیل آن بر دیگر ملتها، به معنای بیارزش نشان دادن زبان دیگر ملتها میباشد. هیچ کس ادعای بیفایده بودن یادگیری دیگر زبانها از جمله فارسی، ترکی، عربی و یا هر زبان دیگری را ندارد؛ اما مساله زمانی بغرنج و دردآور میشود که زبان مادریات تنها زبانی است که نمیتوانی با خواست، میل و آرزوی خود آنرا یاد گرفته و با آن آموزش ببینی !
شایان ذکر است تضمین حداقل حقوق بشر، بسیاری از چارچوبها، رویکردها، سنتها و سیاستهای موجود را به چالش میکشد. با این اوصاف لزوم دستیابی به شناختی دقیق و همه جانبه از تمام ابعاد جامعهشناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و فلسفی آن هر چه بیشتر نمایان میشود.در این راستا بحث از حوزهی حق بر زبان مادری یکی از حوزههای بسیار حیاتی است. باید مدنظر داشت زمانی که موضوع حق بر زبان مادری مطرح میشود صرفا به معنای حق بر صحبت کردن، نشر آثار به زبان مادری، و یا ایجاد رشتهای در دانشگاه برای آموزش زبان مادری و یا تاسیس شبکهای تلویزیونی نیست؛ بلکه مساله، حق بر آموزش و تحصیل از سطوح ابتدایی تا عالی به زبان مادری نیز مطرح است. مساله، ترویج، تقویت، تثبیت، توسعه و گسترش فرهنگ و تاریخ یک ملت از زبان آن ملت و به زبان خود آن ملت است. صحبت از ایجاد، تقویت و توسعهی سازمانها، نهادها و مراجعی است که نه تنها به گسترش این امر یاری رسانند و دستیابی به این اهداف را تسهیل نمایند؛ بلکه بر صحت اجرای آن نیز نظارت داشته باشند. صحبت از حکومتها و دولتهاست که نه تنها نباید به دخالتهای غیر موجه اقدام ورزند؛ بلکه حداکثر توان و تلاش خود را در چارچوب تامین امکانات و شرایط برابر، عادلانه، منصفانه و آزادانه فراهم آورند. در اینجا صحبت از آزادی زبان و حق بر آموزش به زبان مادری به عنوان یک ارزش مطرح است نه یک ابزار. در اینجا صحبت از برابری و عدالت و انصاف در بهرهمندی از آزادی و احترام، بهرهمندی از فرصتهای فرهنگی، آموزشی و تعلیمات و بهرهمندی از منابع و امکانات به صورت برابر، عادلانه و منصفانه مطرح است.
حق بر آموزش و تحصیل به زبان مادری در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند؛ منشور زبان مادری، اعلامیهی جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ مادهی ۴ اعلامیهی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، مادهی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، مادهی ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است؛ با این اوصاف کسانی که به این واقعیت باوار ندارند که حق بر زبان مادری حقی موسع و بدون شرط است بیشتر شبیه به دلقکهایی میمانند که امیدی واهی به منحرف کردن واقعیات اجتماعی و تاریخی دارند.
باید در نظر داشت که تمامی انواع حقوق بشر، جهانشمول و تقسیمناپذیراند و با هم وابستگی متقابل و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ بنابراین از جانب همهی حکومتها و دولتها و در کل جامعهی بینالمللی، حقوق بشر باید به شیوهای فراگیر، عادلانه و منصفانه و بر پایهای برابر در نظر گرفته شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که معاهدات حقوق بشری و در کل حقوق بشر، ماهیتی حمایتی دارد و نه مبادلاتی. بنابراین نه تنها عدم انجام اقدامات لازم بلکه حتی عدم پیشبینیهای لازم در تضمین و احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین، خود به گونهای نقض این حقوق و آزادیها محسوب میشود.
ما از شکستها، پیروزیها و تاریخمان دریافتهایم که مبارزه برای احقاق حقوق و آزادیهایمان، مبارزه برای کنترل قدرت است؛ آنچنان که هنجارهای حقوق بشر را نیز باید هنجارهای کنترل قدرت نامید. در عین حال این مبارزه برای آزادی، وابسته است به مبارزه برای آموزش و پرورش به زبان مادری، حقوق زنان و کودکان، حذف همهی تبعیضها و بیعدالتیها و سوء استفادهها. چرا که همانگونه که اشاره شد همهی حقوق با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار داشته و انتقالناپذیر، تقسیمناپذیر و جهانشمولاند. درعین حال باید هوشیار بود حقوق مدنی و خواستهای دمکراتیزه شدن نیز به صورت فردگرایانه نمایانده نشوند؛ بلکه باید به شیوهای آن را سازماندهی و برنامهریزی نمود که جزیی از فرآیند دمکراتیزاسیون باشند. البته شایان ذکر است، دمکراسی هیچگاه به خودی خود برای منافع سردمداران تهدیدی به شمار نیامده است حتی در بیشتر اوقات با عنایت به اینکه همهی سیستمها و ابزار قدرت در اختیار آنان است به احتمال قوی از دمکراسی، حقوق بشر و مفاهیم آزادی سوء استفاده نیز میکنند. بنابراین دمکراسیای که سیستماتیک و از جانب نهادهای مدنی و مردم پیش برده نشود و برای آن در چارچوب فرآیندی مشخص، روشن و عادلانه، مداوم و گسترده برنامهریزی دقیقی صورت نگیرد؛ با شکست مواجه خواهد شد.
علیرغـم آرامش ظاهری کنونی، هرگز سوء تفاهم تا به این حد میان ملت حاکم و دیگر ملتهای تحت ستم، عمیق نبوده است. در این شرایط اگر ملتها، مردم، سازمانهای غیردولتی داخلی و بینالمللی و دیگر سازمانهای بینالمللی و حکومتها به حقوق بشر و تضمین و اجرای آن معتقد نباشند و آنرا اعمال ننمایند و وظایف خود را به صورت کامل به اجرا درنیاورند؛ باید گفت طولی نخواهد کشید که ناقوس مرگ سیاست صلحطلبانه و امنیت و آسایش را خواهیم شنید. تقلیل و از میان برداشتن محدودیتها و نابرابریها و بیعدالتیها از سر راه فعالیتهای سیاسی و تضمین و اجرای حقوق و آزادیهای بنیادین بشری، چه از طریق تغییر و یا تعدیل برخی اصول قانون اساسی و چه از طریق اجرای برخی اصول اجرا نشده، حداقل انتظارات میباشد.
هر چند در شرایط کنونی، بسیاری اوقات در واقع نمیتوان مرز دقیقی میان حقوق بشر و سیاست قایل شد اما زورآزمایی میان این دو تا به حال به نفع عاملان و مزدوران سیاست جنگطلبانه و ناعادلانه، پردهای از واقعیت است که نباید از آن چشمپوشی کرد؛ در عین حال ذکر این واقعیت که ملل غیر حاکم و زیردست، متوجه بیعدالتیها و توخالی بودن شعارها و اقدامات نظامهای حاکم موجود شدهاند و سعی در رهایی از یوغ ظلم و ستم را دارند؛ جای بسی امیدواری است. چرا که این مساله از یک طرف به آسیبپذیری این نظامها و از طرف دیگر تقویت، تثبیت و توسعهی جبههی حقوق بشر میانجامد.
در دنیایی که وحشت و ترور سیاسی به صورت امری روزمره درآمده و دیکتاتورها و عمالشان به راحتی قتل سیاسی یا خودکشی یک زندانی سیاسی را اعلام میکنند و بازداشتهای خودسرانه، محاکمات بدون حضور وکیل و هیات منصفه، و افزایش فشار و آزار پلیس و مزدوران بر مخالفان، رویدادهایی معمولی تلقی میشوند؛ در دنیایی که تبعیضها، نابرابریها، ترورها، و دستگیریها مرتبا و به بهانههای واهی و دور از واقعیت توجیه میشوند و در فضای پرهیجان کنونی باید برای آزادی و احقاق حقوق از دست رفته مبارزهای بیامان را در پیش گرفت؛ چرا که دیگر فرصتی برای از دست دادن باقی نمانده است.
مسالهی شایان ذکر دیگری که در این شرایط قابل بحث است این موضوع میباشد که؛ به غیر از معدودی از سازمانهای حقوق بشری هیچکدام از آنها، چه در سطح داخلی و چه در بعد بینالمللی، از نظر ملتهای مبارز و تحت ستم اعتبار چندانی ندارند و دلیل عمدهی این اعتبار ضعیف را باید از عملکرد آنان برداشت کرد. زیرا هیچگاه به محکومیت خشونت حکومت و دولت و نابرابریها و بیعدالتیهایی که علیه این ملل و سازمانهای متبوع آنان روا داشته شده نپرداختهاند. زیرا هیچگاه بیاعتنایی به اخلاق، بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجهی زندانیان، قوانین ناعادلانه، عدم اجرای قوانین به صورت برابر، منصفانه و عادلانه برای همه، سازمان جانبدار قضایی و… که نتیجهاش رنج و فشار روانی و بیعدالتی برای ملتهای غیر حاکم بوده را محکوم نکردهاند. در واقع بسیاری از برنامهها و فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری داخلی و حتی عمدهی عملکرد نمایندگان گرایشات چپ در حقوق بشر نیز به لکههای دولت–ملتگرایی افراطی آلوده است. اگر حقیقتا به دنبال راه حل منطقی و عاقلانه و صلحآمیزی هستند؛ حداقل می بایست در قبال وضعیت موجود سوگیری سادهای داشته باشند و آن عبارت خواهد بود از فعالیت در راستای به رسمیت شناخته شدن وتسهیل در اعمال حق تعیین سرنوشت ملل و احترام به فرهنگ ها، زبانها، عقاید و اندیشههای دیگر و تلاش در چارچوب منع شکنجه، منع تبعیض و منع رفتارهای خشن و غیر انسانی. اطلاع رسانی دقیق و شفاف و بیطرفانه ، همچنین ارایهی گزارشهای دورهای به مراجع داخلی و بینالمللی از دیگر وظایف آنان محسوب میشود.
بدون شک عدم توانایی در دستیابی به یک استراتژی مشترک میان گروههای فعال بر تداوم این وضعیت خواهد افزود. در این شرایط صلح دایم صرفا با ایجاد و تثبیت عدالت، آزادی از ترس، رهایی از فقر و با احقاق حقوق بنیادین و آزادیهای اساسی میسر خواهد شد.
در این شرایط حساس ایجاد سیستمی نوین با شرایطی عادلانه و منصفانه که دیگر ملتها نیز در آن به حقوق کامل خود دست یابند و اقدام در راستای ایجاد انجمنها و کمیتهها برای حمایت معنوی و مادی از زندانیان آزادی، زندانیان سیاسی، بازداشتشدگان و خانوادههایشان و تلاش برای آزادی آنان و همچنین اطلاعرسانی دقیق در مورد سرنوشت شان، مطلع ساختن مراجع بینالمللی مسوول و متعهد و سازماندهی مبارزهای تبلیغاتی و… بسیار حیاتی است. علاوه بر این درخواست از نهادها، سازمانهای مدنی و نمایندگان مجلس جهت تشکیل کمیسیونهای مستقل تحقیق برای رسیدگی به موضوعات مرتبط نیز ضروری است. همهی این اقدامات باید در راستای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل و پایان بخشیدن به شکنجه و انواع رفتارهای غیر انسانی، پایان دادن به دستگیریهای مخالفان و مجازاتهای بدون محاکمه و بدون حضور وکیل و هیات منصفه و همچنین تامین و تضمین آزادی رسانهها باشد.
به نظر میرسد تنها راه رهایی از این بنبست و احقاق حقوق و آزادیهای همهی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکانپذیر است: پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعهی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همهی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر