آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه



برای او

من مادر سردم به امید دیدار
گر باز بیایی و بخوابم چه کنم
من سردم ومسکین تو گریزان زمنی
افسوس که خشکم چونباری چه کنم
بر جسم وتنم ضربه ی جانانه زدی
گو باده بیار بی می ومستی چه کنم
تلخ است زبانت به خشونت مگشای
بیمار توام گر گله از ناز تو بندم چه کنم
چشمی است که افسون شدم ازمژگانش
گر دست نیازم بر زلفت نرود پس چه کنم
قهر است کلامت به سکوتی سنگین
گر گوش خود از عربده سرشار نسازم چه کنم
ساز دستت غم دل را بگشاید به هزار
از غم عشق تو چون می نخروشم چه کنم
تیغ است نگاهت به نگاهم سرشار
گر سر ننهم بر سر جانان چه کنم
من پاک شدم رفتم وامیدی نیست
گر باز خیالت به نوازش نرود پس چه کنم
بنگر باز بهار است ودمی با من باش
وای اگر اگر ساقی خوش ساق باده ام باز نیارد چه کنم
صد هزار بوسه ی خونین به جگر خوش دارم
همه آن را به نثار توی جانان نرسد پس چه کنم
آه نسرین تو روزی جانمی دیگر بود
باز گر قهر وخشونت به ابد شد چه کنم

اولین سخنرانی فمنیستی در تاریخ ایران


«پوران‌دخت»، پادشاه ایرانی دوره ساسانی 1400 سال پیش اولین سخن «فمنیستی» ایرانی را بیان کرد. «پادشاه چه زن باشد چه مرد باید سرزمینش را نگاه دارد و با عدل و انصاف رفتار کند.

پوران‌دخت در نامه‌ای که به سپاهیانش نوشته بود جمله فمنیستی خود را بیان کرد و خود را در لیست اولین پیروان تساوی حقوق زن و مرد قرار داد.

پس از کشتن خسروپرویز به دست پسرش شیرویه در سال 628 م، شیرویه بیش از شش ماه حکومت نکرد و دختر بزرگ خسروپرویز پوران‌دخت به سلطنت نشست.

«محمد باقر وثوقی»، استاد تاریخ باستان دانشگاه تهران درباره پوران‌دخت می‌گوید: «بر خلاف دوره حکومت هخامنشیان که جنسیت اهمیت زیادی نداشت، دوره حکومت ساسانیان دوره تفوق و برتری مرد بر زن بود. در دوران هخامنشیان، سرپرست کارگاه‌های تخت جمشید، بیشتر زن بودند. عده‌ای از زنان دو برابر مردان حقوق می‌گرفتند. این زنان، مهندسان و طراحانی بودند که بهترین و زیباترین هنرها را در تخت جمشید آفریدند. حتی زنان در این دوره جیره زایمان می‌گرفتند. دوره ساسانی کاملا متفاوت از دوره هخامنشیان بود. در امپراطوری ساسانی، زن شخصیت حقوقی نداشت و فرد محسوب نمی‌شد. زن از هر نظر تحت سرپرستی «کتک ختای» یا کدخدای خانواده بود. در چنین شرایطی پوران‌دخت در تیسفون تاج بر سر گذاشت و بدون توجه به جنسیت خود، قدرت را بار دیگر به خاندان از هم پاشیده ساسانی بازگرداند.»

وثوقی، درباره شرایط آن دوران گفت: «البته هنگامی که شیرویه و پسرش اردشیر مردند، مردان و سران ساسانی در مدائن، از میان خاندان شاهی، هیچ مردی را نیافتند که به تخت سلطنت بنشانند پس به ناچار دختر پرویز را به سلطنت نشاندند. شرایط آن زمان نشان می‌دهد که حتی کودکی برای پادشاهی باقی نمانده بود زیرا خاندان‌های حکومتگر به جان هم افتاده و کشت و کشتار بزرگی راه انداخته بودند.»

فردوسی هم در اشعار خود گفته است:

یکی دختری بود پوران بنام چون زن شاه شد کارها گشت خام

پوران‌دخت با تمام آشفتگی‌ها و طرز فکرهایی که درباره زنان در آن زمان رواج داشت تصمیم گرفت تا اوضاع کشور را سر و سامان دهد. نخست یک سال مالیات را بر مردم بخشید. با هراکلیوس، قیصر رم معاهده صلحی امضا کرد.

برگرداندن صلیب مقدس حضرت عیسی به اورشلیم یکی دیگر از اقدامات مهم او بود. به افتخار بازگرداندن این صلیب در بیت‌المقدس جشن باشکوهی گرفته شد. حتی فردوسی که با به سلطنت نشستن زنان مخالف است مجبور شد در اشعارش به اقدامات او اشاره کند.

کسی را که درویش باشد، ز گنج توانگر کنم، تا نماند به رنج

ز کشور کنم دور بدخواه را بر آیین شاهان کنم راه را

پوران‌دخت به معنای دختری با چهره گلگون، نخستین زن ایرانی است که به مقام سلطنت رسید. دوران سلطنت او مصادف بود با اواخر خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر.

در کتب او زنی عاقل، عادل و نیکو سیرت آورده‌اند که چون شاه شد در میان رعایا عدل را گسترش داد. وی زمانی که سپاهی برای جنگ با اعراب فرستاد در مداین بیمار شد و در همانجا درگذشت.

در دوران آشفتگی دربار ساسانی او تنها حاکمی بود که به مرگ طبیعی درگذشت. زمان حکومت او یک سال و چهار ماه بود. بسیاری معتقدند که اگر پوران‌دخت زمان دیگری به حکومت می‌رسید کفایت و لیاقت بیشتری از خود نشان می‌داد.



۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

قاچاق کودکان

یونیسف خبر داد:
قاچاق سالانه 1.2 می


یونیسف خبر داد:
قاچاق سالانه 1.2 میلیون کودک در جهان
جام جم آنلاین: براساس گزارش سالانه صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف)، سالانه یک میلیون و 200 هزار کودک در سراسر جهان توسط گروه‌های قاچاق انسان ربوده شده و قاچاق می‌شوند.

به گزارش ایسنا ، قاچاق کودکان یکی از مشکلات پیچیده جهانی تلقی شده و سالانه بیش از یک میلیون کودک در سراسر جهان توسط گروه‌ها و باندهای قاچاق انسان ربوده ‌شده و دور از خانواده و محل سکونت خود مورد انواع سوء استفاده‌ها قرار می‌گیرند.

براساس اعلام صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف)، قاچاق کودکان به معنای به خدمت گرفتن اجباری کودکان در سربازخانه‌ها، تبادل کودکان با غذا، دارو، مایحتاج روزانه و گماردن کودکان در کارهای نامشروع است. همچنین براساس نظر حقوقدانان بین‌اللملی، اکثر کودکان قاچاق شده، در کارهای فساد و فحشا مورد استفاده قرار گرفته و از آن‌ها به عنوان ابزار جنسی استفاده می‌شود. به عنوان مثال مبادله پایاپای کودکان که در آن خانواده‌هایی از طبقه پایین یا متوسط برای مقاصد جنسی فرزندانشان را با یکدیگرمبادله می‌کنند.

در گزارش یونیسف تاکید شده است که پرده برداشتن از انحرافات جنسی در رابطه با کودکان، کار بسیار دشواری است؛ زیرا غالبا افرادی در آن دخالت دارند که از رده‌های بالای اجتماعی، مدیران اقتصادی و سیاسی هستند که در شرایطی کاملا محرمانه دست به این کار می‌زند تا از منافع آن بهره‌برداری کنند.

در برخی مواقع نیز مشاهده شده که کودکانی که اکثرا زیر 10 سال سن دارند، با زور، تهدید و اجبار از خانواده‌هایشان جدا شده و برای گدایی یا ازدواج زودهنگام مورد استفاده قرار می‌گیرند.

همچنین براساس مصوبه سازمان بین‌اللملی کار و کنوانسون مقابله با قاچاق کودکان سازمان ملل که توسط مجمع عمومی سازمان ملل در کشورهای جهان لازم الاجراست، افرادی که زیر 18 سال سن دارند، جز رده سنی کودکان بوده و هرگونه سوءاستفاده جنسی و جسمی و قاچاق آن‌ها خلاف بوده و در صورت مشاهده و پیگیری قضیه از سوی مراجع قانونی، فرد یا افراد خاطی به اشد مجازات خواهند رسید.

براساس گزارش سالانه صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل، به علت آن که کودکان جزو نیروهای کار بسیار ارزان و حتی مجانی محسوب شده و یا به راحتی مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرند، تقاضا برای آن‌ها بسیار زیاد بوده و از این رو اکثر قاچاقچیان انسان به قاچاق کودکان به ویژه در مناطق محروم، توسعه نیافته و فقیر روی می‌آورند؛ چراکه این نوع قاچاق، سودآوری فراوانی برای باندهای مافیایی قاچاق انسان به همراه دارد.

این درحالیست که نمایندگان ارشد یونیسف در کشورهای مختلف جهان براین عقیده‌اند که اکثر کودکان و خانواده آن‌ها نسبت به خطرات قاچاق کودکانشان بی‌اطلاع بوده و اغلب تصور می‌کنند که کودکانشان در مناطق دیگر و در میان خانواده‌های بیگانه از موقعیت کاری و زندگی بهتری نسبت موقعیت کنونی برخوردار خواهند شد؛ از این رو اغلب با دستان خود کودکانشان را در ازای مبالغ بسیار کم و یا حتی مقداری غذا در اختیار باندهای قاچاق انسان قرار می‌دهند و آن‌ها را مبادله می‌کنند.

همچنین براساس مطالعات و تحقیقات صورت گرفته مشخص شد که قاچاق کودکان که توسط گروه‌های مافیایی صورت می‌گیرد، اکثرا به صورت مخفیانه انجام گرفته و در نهایت ماموران پلیس و انجمن‌های حفاظت از کودکان نمی‌توانند، سر نخی از کودکان ربوده شده، بیابند.

لیون کودک در جهان
جام جم آنلاین: براساس گزارش سالانه صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف)، سالانه یک میلیون و 200 هزار کودک در سراسر جهان توسط گروه‌های قاچاق انسان ربوده شده و قاچاق می‌شوند.

به گزارش ایسنا ، قاچاق کودکان یکی از مشکلات پیچیده جهانی تلقی شده و سالانه بیش از یک میلیون کودک در سراسر جهان توسط گروه‌ها و باندهای قاچاق انسان ربوده ‌شده و دور از خانواده و محل سکونت خود مورد انواع سوء استفاده‌ها قرار می‌گیرند.

براساس اعلام صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف)، قاچاق کودکان به معنای به خدمت گرفتن اجباری کودکان در سربازخانه‌ها، تبادل کودکان با غذا، دارو، مایحتاج روزانه و گماردن کودکان در کارهای نامشروع است. همچنین براساس نظر حقوقدانان بین‌اللملی، اکثر کودکان قاچاق شده، در کارهای فساد و فحشا مورد استفاده قرار گرفته و از آن‌ها به عنوان ابزار جنسی استفاده می‌شود. به عنوان مثال مبادله پایاپای کودکان که در آن خانواده‌هایی از طبقه پایین یا متوسط برای مقاصد جنسی فرزندانشان را با یکدیگرمبادله می‌کنند.

در گزارش یونیسف تاکید شده است که پرده برداشتن از انحرافات جنسی در رابطه با کودکان، کار بسیار دشواری است؛ زیرا غالبا افرادی در آن دخالت دارند که از رده‌های بالای اجتماعی، مدیران اقتصادی و سیاسی هستند که در شرایطی کاملا محرمانه دست به این کار می‌زند تا از منافع آن بهره‌برداری کنند.

در برخی مواقع نیز مشاهده شده که کودکانی که اکثرا زیر 10 سال سن دارند، با زور، تهدید و اجبار از خانواده‌هایشان جدا شده و برای گدایی یا ازدواج زودهنگام مورد استفاده قرار می‌گیرند.

همچنین براساس مصوبه سازمان بین‌اللملی کار و کنوانسون مقابله با قاچاق کودکان سازمان ملل که توسط مجمع عمومی سازمان ملل در کشورهای جهان لازم الاجراست، افرادی که زیر 18 سال سن دارند، جز رده سنی کودکان بوده و هرگونه سوءاستفاده جنسی و جسمی و قاچاق آن‌ها خلاف بوده و در صورت مشاهده و پیگیری قضیه از سوی مراجع قانونی، فرد یا افراد خاطی به اشد مجازات خواهند رسید.

براساس گزارش سالانه صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل، به علت آن که کودکان جزو نیروهای کار بسیار ارزان و حتی مجانی محسوب شده و یا به راحتی مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرند، تقاضا برای آن‌ها بسیار زیاد بوده و از این رو اکثر قاچاقچیان انسان به قاچاق کودکان به ویژه در مناطق محروم، توسعه نیافته و فقیر روی می‌آورند؛ چراکه این نوع قاچاق، سودآوری فراوانی برای باندهای مافیایی قاچاق انسان به همراه دارد.

این درحالیست که نمایندگان ارشد یونیسف در کشورهای مختلف جهان براین عقیده‌اند که اکثر کودکان و خانواده آن‌ها نسبت به خطرات قاچاق کودکانشان بی‌اطلاع بوده و اغلب تصور می‌کنند که کودکانشان در مناطق دیگر و در میان خانواده‌های بیگانه از موقعیت کاری و زندگی بهتری نسبت موقعیت کنونی برخوردار خواهند شد؛ از این رو اغلب با دستان خود کودکانشان را در ازای مبالغ بسیار کم و یا حتی مقداری غذا در اختیار باندهای قاچاق انسان قرار می‌دهند و آن‌ها را مبادله می‌کنند.

همچنین براساس مطالعات و تحقیقات صورت گرفته مشخص شد که قاچاق کودکان که توسط گروه‌های مافیایی صورت می‌گیرد، اکثرا به صورت مخفیانه انجام گرفته و در نهایت ماموران پلیس و انجمن‌های حفاظت از کودکان نمی‌توانند، سر نخی از کودکان ربوده شده، بیابند.

جنبش های زنان ایران در دوران انقلاب مشروطه


اغلب تاریخ شناسان پیدایش جنبش زنان ایران را با آغاز عصربیداری ایرانیان وشکل گرفتن جنبش مشروطه خواهی که به انقلاب مشروطه منتهی شد همزمان می دانند. انقلابی که اساس آن مدرنیزه ساختن نهادهای اجتماعی، نزدیک شدن هرچه بیشتر به فرهنگ غرب و خارج شدن از زیر بار استعمار کشورهایی چون روسیه و انگلیس و به ویژه رفع استبداد داخلی و رسیدن به آزادی های اجتماعی بود که این خود در عین حال جایگاه مناسبی برای آغاز جنبش زنان ایران هم به شمار می رفت.

در کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران آمده است که «شوراها و دیگر سازمان های زنان که در دوره اول انقلاب مشروطیت در ایران در دفاع از انقلاب مشروطیت و احقاق حق برابری و رفع ستم بر زنان بوجود آمدند متنوع و بی شمار بودند ولی به خاطر حاکمیت جو خرافات مذهبی از یک سو و تسلط رژیم استبداد از سوی دیگر، هویت وجود آنان برای سال های مدید از نظر مردم ایران پنهان نگاه داشته شدند. نویسندگان بزرگ و مورخین شاخص مشروطیت مانند کسروی، ملک زاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولت آبادی، رضوانی و دیگران نیز با اینکه به این انجمن ها و شوراها در آثار خود اشاراتی کردند ولی یا به خاطر جو حاکم نخواستند و یا به خاطر کمبود دانش خود نتوانستند در معرفی این شوراهای انقلابی و زنان مبارز و پیگیر نقشی در خور شایسته خود انجام دهند. اما در 25 سال اخیر، مورخین و نویسندگان معاصرهما ناطق، پری شیخ الاسلامی، عبدالحسین ناهید و منصوره نظام مافی اطلاعات مفید و جامعی درباره اهداف انقلابی و تشکیلات شوراهای زنان دوره اول مشروطیت در اختیار دانشجویان تاریخ سیاسی ایران قرار داده اند

برخی از انجمن هایی که در دوره اول مشروطیت بنا نهاده شدند عبارت اند از: انجمن آزادی زنان، اتحادیه غیبی نسوان، انجمن نسوان وطن، شرکت خیریه خواتین ایران، اتحادیه نسوان، انجمن همت خواتین و شورای هیات خواتین مرکزی.

با اینکه این انجمن ها بیشتر در تهران فعالیت داشتند ولی در شهرهای دیگر ایران و خارج از ایران نیز زنان برای احقاق حقوق دمکراتیک خود و برابری متشکل شده و علیه تاریک اندیشی به مبارزه روی آوردند. برخی از معروفت ترین این انجمن ها عبارتند از:شورای زنان( یک شورای نیمه مخفی در تبریز)، هیئت زنان اصفهان، انجمن خیریه نسوان ایرانی مقیم استانبول و انجمن زنان ایران در عشق آباد به رهبری شمس کسمائی، شاعره بزرگ آن دوران (همزمان با ۱۹۰۹ میلادی).

انجمن آزادی زنان یکی از قدیمی ترین سازمانهای سیاسی زنان در ایران است که در سال ۱۹۰۶ در تهران تاسیس شد و یکی از نخستین اعضای این انجمن « تاج السطلنه قاجار» دختر ناصرالدین شاه بود که بررسی کتاب خاطرات معروف او نشان می دهد که او شاید اولین زن فمینیست سوسیالیست تاریخ ایران بوده است. از فعالین دیگر این انجمن باید از افتخار السلطنه، خواهر تاج السلطنه، صدیقه دولت آبادی و شمس الملوک جواهر کلام نام برد که هر یک به نوعی در پیشبرد مبارزات زنان ایران در تاریخ معاصر نقش مهم و کلیدی ایفا کرده اند.

تاج السلطنه

انجمن نسوان ایران ، در سال۱۹۱۰ در تهران توسط شصت نفر از زنان فعال و شاخص تشکیل شد. این انجمن اخذ قرض خارجی و خرید کالاهای خارجی را بایکوت کرد و در ایجاد مدارس دخترانه، مدارس اکابر و یتیم خانه های مختلف قدم های موثری برداشت. انجمن ها و شوراهای زنان در دوره اول مشروطیت با همدیگر در اکثر تظاهرات و اعتراضات علیه نفوذ دولت های خارجی در امور ایران و حمایت از آزادی های ملی و دموکراتیک همکاری نزدیک داشتند.

از معروف ترین زنان این دوره باید از صدیقه دولت آبادی ناشر نشریه «زبان زنان» نام برد و هم چنین محترم اسکندری یکی از زنان سوسیالیت در دوره مشروطیت، هما محمودی شاعر، نویسنده فمینیست و یکی از سازماندهان تظاهرات دلاورانه و تاریخی زنان در مقابل ساختمان مجلس ۱۲۹۰ خورشیدی. شمس الملوک جواهر کلام، نویسنده و از فعالین جنبش زنان و معلم تاریخ ایران. بی بی وزیراوف موسس دبستان ابتدایی دوشیزگان تهران درسال ۱۹۰۷ میلادی و طوبا آزموده مدیر مدرسه ناموس در همان سال. از دیگر زنان مبارز آن دوران باید از صفیه یزدی موسس مدرسه دخترانه و یکی از فمینیست های شاخص و ماهرخ گوهرشناس، موسسه مدرسه دخترانه ترقی باید نام برد که از مبارزان خستگی ناپذیر راه آزادی و برابری زنان عصر خود به شمار می روند.

احتمالا تصویر صدیقه دولت آبادی

..‌... مطالب این قسمت به علت برخی ملاحظات حذف شده..... ‌

فتوای شیخ فضل الله نوری علیه مدارس دخترانه و حقوق زنان باعث عکس العمل شدید در بین زنان مبارز علیه نوری و دیگر علمای محافظه کار مثل سید علی شوشتری گشت. شکایات و اعتراضات و دیگر فعالیت های زنان آزادیخواه علیه نوری به طور چشمگیر و وسیعی در مطبوعات دوره اول انقلاب از جمله «صوراسرافیل» و «ندای وطن» منعکس شد و بدون شک در بی اعتبار ساختن و افشای هویت زن ستیزی و ماهیت استبدادی و ضد مشروطه طلبی این علمای مذهبی به ویژه نوری در ملاء عام نقش عمده ای ایفا کرد

انتقادات کوبنده زنان فعال و مبارز در این دوره فقط متوجه علمای محافظه کار سنت گرا نبود. آن ها هم چنین به بی عملی و عدم وجود یک برنامه برای پیشرفت و رفاه اجتماعی در مجلس شورای ملی دوره اول نیز برخورد کرده و از مجلسیان که اکثرشان مخالف آزادی زنان بودند به شدت انتقاد کردند.

در همین دوران یکی از نمایندگان مجلس به نام شیخ اسدالله نیز که ظاهرا کمی متجددتر از دیگران بود فریاد برآورده بود که:« صحبت از حضور زنان در جامعه و در مجلس با روح یک مجلس اسلامی در تناقض است». او می گفت: «دلیل حذف زنان این است که خدا به آنان ظرفیت لازم برای شرکت در فعالیت های سیاسی و انتخابات نمایندگان ملت را نداده است. آنان جنس ضعیف ترند و توانایی مردان را ندارند. حق آنان نباید لگدمال شود بلکه باید توسط مردان، همان طور که خداوند متعال در قرآن فرموده حفاظت شود

ولی در همین دوره بود کهمردانی هم در مجلس و هم در مطبوعات از آزادی زنان، گشایش مدارس دخترانه و گسترش شوراهای زنان حمایت کردند و یا حداقل وجود آن ها را تحمل کردند، از آن جمله می توان ازنماینده همدان وتقی زاده نماینده تبریز نام برد.بعد از کودتای محمد علیشاه (۱۹۰۸ میلادی) و بمباران مجلس که مقاومت و مبارزه علیه استبداد و ارتجاع به تبریز منتقل شد، زنان نیز گروه گروه به تبریزعزیمت کرده و در آن جا به انجمن تبریز، مرکز غیبی، ستارخان و گروه مبارزین او پیوستند

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه



کابوس

نمی خوابم ودر بیداری
کابوس های شبانه می بینم
نور خورشید زننده ترین حقایق را به اثبات می رسانند
شب و وحشت سرما شکل های کج ومعوجی بر شیشه ها می کشند
باسرناخن وحشت خواب هایم را بر شیشه ها حک می کنم
گرمای فردا
کابوس هایم را آب خواهند کرد
اما خواب همچنان از من می گریزد
وکابوس های روزانه در انتظار من اند

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

شاهین نجفی

شاهین نجفی (۱۳۵۹ بندر انزلی ) در گیلان زندگی می کرده است . او دانشجوی رشته جامعه شناسی بوده و به دلیل ابراز عقیده موفق به دریافت مدرک تحصیلی نشده است. و به قول خودش «جامعه شناسی را در جامعه فرا گرفته، نه در دانشگاه». او از نوجوانی به سرودن شعر و ترانه روی آورد و ساز گیتار را در سبک‌های کلاسیک و فلامنکو آموخت. او آواز خواندن را، ابتدا در سبک‌های راک و اسپانیولی در ایران به صورت زیرزمینی آغاز کرد و با چند گروه مختلف همکاری کرده است.

پیش از مهاجرت به آلمان مدتی سرپرست یک گروه موسیقی زیرزمینی در ایران بود و در آلمان سرپرست گروهی به نام اینان بوده است. آخرین گروهی که با آن همکاری می‌کند، گروه تپش ۲۰۱۲ است. با پیوستن او به این گروه و اجرای شعرهای سیاسی-اجتماعی‌اش، تپش ۲۰۱۲ بیش از پیش مورد استقبال مخاطبان و رسانه‌های فارسی‌زبان قرار گرفته است .

شاهین نجفی از ابتدای سال ۲۰۰۹ به همکاری خود با این گروه پایان داد.

وی تا کنون ترانه های زیادی با سبک رپ اجرا کرده که در آنها آمیزه ای از اعتراض به حکومت مذهبی، فقر، زن‌ستیزی، سانسور و اعتیاد را می‌توان دید. او تلاش می‌کند که عناصر شاعرانه و ادبی و اصطلاح‌های فلسفی و سیاسی در ترانه‌هایش حضور داشته باشند.

ترانه های او در فضای انتخابات بیشتر بوی واقعیت به خود گرفت و به چشم آمد .

توهم (Illusion) اولین آلبوم رسمی و استودیویی شاهین نجفی است که در شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۸ جهت فروش توسط نشر ایرانی- آلمانی پامس منتشر شد. ترانه های این آلبوم جهت دانلود برای ایرانیان داخل ایران روی اینترنت قرار گرفت.

در این پست قصد دارم تمام آهنگ های شاهین نجفی رو برای دانلود قرار بدم. امیدوارم که از آن لذت ببرید.

توجه: گوش دادن به این آهنگ ها برای افراد زیر ۱۶ سال به هیچ عنوان توصیه نمی شود.


تک آهنگ ها + آهنگ های قدیمی

  1. چیز [ ۴shared ]
  2. ما مرد نیستیم [ ۴shared ]
  3. من خرم [ ۴shared ]
  4. بامداد [ ۴shared ]
  5. فحش بده [ ۴shared ]
  6. فرخزاد [ ۴shared ]
  7. وطن [ ۴shared ]
  8. ما شریم [ ۴shared ]
  9. عمو کریس [ ۴shared ]
  10. حرفِ زَن [ ۴shared ]
  11. دادا کجایی؟! [ ۴shared ]
  12. زندگی سگی ما [ ۴shared ]
  13. مطربان وطن فروش [ ۴shared ]
  14. دراکولا [ ۴shared ]
  15. آوازه خوان در خون [ ۴shared ]
  16. فصل دریا [ ۴shared ]
  17. لس آنجلسیا [ ۴shared ]
  18. طرف ما [ ۴shared ]
  19. حاجی (ما آخر خطیم) [ ۴shared ]
  20. ندا [ ۴shared ]
  21. هم قفس [ ۴shared ]

تمام آهنگها در یک فایل فشرده [ ۴shared ] حجم: مگابایت

پسورد: www.outad.ir


آلبوم توهم

  1. وقتی خدا خوابه [ ۴shared ]
  2. حرفِ زَن ۲ [ ۴shared ]
  3. آخرین زمان [ ۴shared ]
  4. حسن من [ ۴shared ]
  5. همون [ ۴shared ]
  6. همه چی دروغه [ ۴shared ]
  7. طرف ما [ ۴shared ]
  8. سارینا [ ۴shared ]
  9. اینک آن انسان [ ۴shared ]
  10. من یه دردم [ ۴shared ]

دانلود آلبوم در یک فایل فشرده [ ۴shared ] حجم: مگابایت

پسورد:www.outad.ir

(دانلود : ۴shared – box)


مربوط به بخش‌ : موزیک

فروغ فرخزاد در پانزدهم دی ماه 1313 در یک خانواده متوسط با هفت بچه به دنیا آمد، پدرش یک افسر مستبد ارتش رضاخانی بود که در کودتای رضا خان نقش داشت وی بر خلاف اخلاق ارتشی اش و مستبد بودنش علاقه خاصی به شعر داشت و در تنهایی خود با اشعار حافظ و سعدی خلوت می کردو فروغ با شوق تمام به اشعاری که پدر می خواند گوش می داد. و همین نقطه آغاز شاعری فروغ بود، او شعر سرودن را از نوجوانی آغاز کرد. و در نقاشی استعداد خاصی داشت. خانواده فروغ خانواده ای بسته و مرد سالار بود. فروغ در سن 17 سالگی عاشق شد و با پرویز شاپور ازدواج کرد و به اهواز رفت. در 29 خرداد 1331 تنها فرزندش کامیار متولد شد. و پس از آن روزهای سختی را گذراندو بسیار زود از شوهرش جدا شد.
در سال 1331 نخستین مجموعه شعر خود را به نام اسیر و در سال 1335 دومین مجموعه را با نام دیوار منتشر کرد. سومین مجموعه اشعار را با نام عصیان در بیست و دو سالگی به دست چاپ سپرد. فروغ بعد ها این سه آثار خودرا ارزش و احساسات سطحی یک دختر جوان دانست.
در سال 1337 سینما توجه فروغ را جلب می کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال 1341 فیلم (خانه سیاه است) را در آسایشگاه جذامیان تبریز می سازند. و در سال 1342 در نمایشنامه شش شخصیت در جیستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می دهد. در زمستان همان سال خبر می رسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه اول فستیوال « اوبر هاوزن » شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیتراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.در سال 1343 به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می کند. سال بعد در دومین فستیوال سینمای مولف در پزارو شرکت می کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می شوند.
روز 24 بهمن 1345 آخرین برگ از دفتر زندگی این شاعر برجسته ورق خورد. فروغ در این روز بر اثر تصادف رانندگی در جاده دروس-قلهک جان باخت. خود فروغ مدتی قبل از مرگش در جایی نوشته بود می ترسم قبل از آنچه فکر می کنم بمیرم و کارهایم نا تمام بماند و این درد بزرگیست.
جسم بی جان فروغ را روز چهارشنبه 26 بهمن ماه با مراسم تشیعی با شکوه توسط نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیر الدوله به خاک سپردند.
با اینکه در حال حاضر فروغ در کنار ما نیست ولی احساس می شود، فروغ با آثارش زنده است و در میان ماست شاید پر رنگ تر از زمانی که جسمش پیش ما بود.

کوچ



کوچ

بال های کوچمان را برچیده اند از کودکی
جلد بام هایشان شده ایم از بیم
سهممان سقفی است مشبک وسرد
صداهامان خفه
زمزمه هامان گم
وجیره مان به حد زنده بودن کفایت می کند
پرواز مان تنها در سقف کوتاه آسمان اینان مجاز است
واگر بال بگشاییم ورای مرزهای مهینشان به اوج
به تیر مرگ هاشان گرفتار می شویم
سقف آسمانشان کوتاه است وابری وبی ستاره
به اوج نخواهم نشست گر بمانم
چشم حسرت بر درناهای مهاجر دوخته
رویای کوچ را در ذهن زمزمه می کنم
کوچ به ناکجای امن بی باز گشت برای همیشه بی بازگشت
راه بلد دسته ی پرواز را گم کرده ام
یاری ام دهید

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

روز جهانی زبان مادری

زبان مادری و حقوق بشر, بیانیه‌ی تحلیلی کانون دانشجویان مدافع حقوق بشر کردستان به مناسبت روز جهانی زبان مادری

به نظر می­رسد تنها راه رهایی از این بن­بست و احقاق حقوق و آزادیهای همه­ی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکان­پذیر است: پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعه­ی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همه­ی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل

زبان رو‌‌ح یک ملت است، والاترین تجلی­گاه فرهنگ اوست. پایه و اساس وجود معنوی و ارزشهای اوست. تا زمانی که زبان ملتی زنده است؛ تاریخش ادامه خواهد داشت. با فرسایش زبان، فرهنگ آن ملت نیز رو به زوال می­رود. روح، تاریخ، سرشت و سرنوشت هر ملتی در زبان آن ملت خود را می­نمایاند.

می­توان گفت در ایران با این وجود که ملتها و زبانهای گوناگون وجود دارد؛ با تحمیل یک زبان بر زبانهای دیگر به نوعی اقدام به ژنوساید سفید و یا ژنوساید روانی می­کنند. ژنوسایدی که نه تنها به‌ تضعیف، تحدید و تخریب زبانهای دیگر منجر شده است؛ بلکه به شیوه­ای سیستماتیک، برنامه­ریزی شده، گسترده و مداوم در پی تحریف گذشته­ی تاریخی ملتهای دیگر و پاک کردن و به کنار نهادن آن از ذهن ملتهای دیگر می­باشند. این پروژه را می­توان “فارسیزاسیون” نامید. فارسیزاسیون در ایران به معنای از بین بردن یا تلاش برای از بین ریشه­ها، روشها، باورها و زبان دیگر ملتها و تحمیل و جایگزین آن با زبان، روش و باورهای خودشان در سطحی گسترده و در فرآیندی برنامه­ریزی شده و به شیوه­ای سازماندهی شده و به بهانه­های واهی یکپارچگی و امنیت ملی صورت می­پذیرد؛ بهانه­ای که دیگر حکومتهای حاکم بر ملتهای بدون دولت نیز در راستای آسیمیله کردن آن ملتها به آن دست می­یازند. بهانه­ای که در ظاهر بسیار پر­طمطراق و رعب آور می­نماید. تمام آثار و عملکردهای نهادها و سازمانهای حکومتی، نشانگر تلاش در راستای ملیت­زدایی، تضعیف و از میان برداشتن فرهنگ، زبان، تاریخ و سنتهای دیگر ملتها می­باشد.

بیشتر اوقات می­توان گفت که گسترش زبان فارسی و تحمیل آن بر دیگر ملتها، به معنای بی­ارزش نشان دادن زبان دیگر ملتها می­باشد. هیچ کس ادعای بی­فایده بودن یادگیری دیگر زبانها از جمله فارسی، ترکی، عربی و یا هر زبان دیگری را ندارد؛ اما مساله زمانی بغرنج و دردآور می­شود که زبان مادری­ات تنها زبانی است که نمی­توانی با خواست، میل و آرزوی خود آنرا یاد گرفته و با آن آموزش ببینی !

شایان ذکر است تضمین حداقل حقوق بشر، بسیاری از چارچوبها، رویکردها، سنتها و سیاستهای موجود را به چالش می­کشد. با این اوصاف لزوم دستیابی به شناختی دقیق و همه جانبه از تمام ابعاد جامعه­شناختی، روانشناختی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی و فلسفی آن هر چه بیشتر نمایان می­شود.در این راستا بحث از حوزه­ی حق بر زبان مادری یکی از حوزه­های بسیار حیاتی است. باید مد­نظر داشت زمانی که موضوع حق بر زبان مادری مطرح می­شود صرفا به معنای حق بر صحبت کردن، نشر آثار به زبان مادری، و یا ایجاد رشته­ای در دانشگاه برای آموزش زبان مادری و یا تاسیس شبکه­ای تلویزیونی نیست؛ بلکه مساله، حق بر آموزش و تحصیل از سطوح ابتدایی تا عالی به زبان مادری نیز مطرح است. مساله، ترویج، تقویت، تثبیت، توسعه و گسترش فرهنگ و تاریخ یک ملت از زبان آن ملت و به زبان خود آن ملت است. صحبت از ایجاد، تقویت و توسعه­ی سازمانها، نهادها و مراجعی است که نه تنها به گسترش این امر یاری رسانند و دستیابی به این اهداف را تسهیل نمایند؛ بلکه بر صحت اجرای آن نیز نظارت داشته باشند. صحبت از حکومتها و دولتهاست که نه تنها نباید به دخالتهای غیر موجه اقدام ورزند؛ بلکه حداکثر توان و تلاش خود را در چارچوب تامین امکانات و شرایط برابر، عادلانه، منصفانه و آزادانه فراهم آورند. در اینجا صحبت از آزادی زبان و حق بر آموزش به زبان مادری به عنوان یک ارزش مطرح است نه یک ابزار. در اینجا صحبت از برابری و عدالت و انصاف در بهره­مندی از آزادی و احترام، بهره­مندی از فرصتهای فرهنگی، آموزشی و تعلیمات و بهره­مندی از منابع و امکانات به صورت برابر، عادلانه و منصفانه مطرح است.

حق بر آموزش و تحصیل به زبان مادری در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوق بشری مانند؛ منشور زبان مادری، اعلامیه­ی جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده­ی ۴ اعلامیه­ی حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده­ی ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده­ی ۲۷ میثاق بین­المللی حقوق مدنی و سیاسی و… مورد تاکید قرار گرفته است؛ با این اوصاف کسانی که به این واقعیت باوار ندارند که حق بر زبان مادری حقی موسع و بدون شرط است بیشتر شبیه به دلقکهایی می­مانند که امیدی واهی به منحرف کردن واقعیات اجتماعی و تاریخی دارند.

باید در نظر داشت که تمامی انواع حقوق بشر، جهانشمول و تقسیم­ناپذیراند و با هم وابستگی متقابل و ارتباطی تنگاتنگ دارند؛ بنابر­این از جانب همه­ی حکومتها و دولتها و در کل جامعه­ی بین­المللی، حقوق بشر باید به شیوه­ای فراگیر، عادلانه و منصفانه و بر پایه­ای برابر در نظر گرفته شود. ضمن اینکه باید توجه داشت که معاهدات حقوق بشری و در کل حقوق بشر، ماهیتی حمایتی دارد و نه مبادلاتی. بنابر­این نه تنها عدم انجام اقدامات لازم بلکه حتی عدم پیش­بینی­های لازم در تضمین و احقاق حقوق و آزادیهای بنیادین، خود به گونه­ای نقض این حقوق و آزادیها محسوب می­شود.

ما از شکستها، پیروزیها و تاریخمان دریافته­ایم که مبارزه برای احقاق حقوق و آزادیهای­مان، مبارزه برای کنترل قدرت است؛ آنچنان که هنجارهای حقوق بشر را نیز باید هنجارهای کنترل قدرت نامید. در عین حال این مبارزه برای آزادی، وابسته است به مبارزه برای آموزش و پرورش به زبان مادری، حقوق زنان و کودکان، حذف همه­ی تبعیضها و بی­عدالتیها و سوء استفاده­­ها. چرا که همانگونه که اشاره شد همه­ی حقوق با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار داشته و انتقال­ناپذیر، تقسیم­ناپذیر و جهانشمول­اند. درعین حال باید هوشیار بود حقوق مدنی و خواستهای دمکراتیزه شدن نیز به صورت فردگرایانه نمایانده نشوند؛ بلکه باید به شیوه­ای آن را سازماندهی و برنامه­ریزی نمود که جزیی از فرآیند دمکراتیزاسیون باشند. البته شایان ذکر است، دمکراسی هیچگاه به خودی خود برای منافع سردمداران تهدیدی به شمار نیامده است حتی در بیشتر اوقات با عنایت به اینکه همه­ی سیستمها و ابزار قدرت در اختیار آنان است به احتمال قوی از دمکراسی، حقوق بشر و مفاهیم آزادی سوء استفاده نیز می­کنند. بنابراین دمکراسی­ای که سیستماتیک و از جانب نهادهای مدنی و مردم پیش برده نشود و برای آن در چارچوب فرآیندی مشخص، روشن و عادلانه، مداوم و گسترده برنامه­ریزی دقیقی صورت نگیرد؛ با شکست مواجه خواهد شد.

علیرغـم آرامش ظاهری کنونی، هرگز سوء تفاهم تا به این حد میان ملت حاکم و دیگر ملتهای تحت ستم، عمیق نبوده است. در این شرایط اگر ملتها، مردم، سازمانهای غیر­دولتی داخلی و بین­المللی و دیگر سازمانهای بین­المللی و حکومتها به حقوق بشر و تضمین و اجرای آن معتقد نباشند و آنرا اعمال ننمایند و وظایف خود را به صورت کامل به اجرا درنیاورند؛ باید گفت طولی نخواهد کشید که ناقوس مرگ سیاست صلح­طلبانه و امنیت و آسایش را خواهیم شنید. تقلیل و از میان برداشتن محدودیتها و نابرابریها و بی­عدالتیها از سر راه فعالیتهای سیاسی و تضمین و اجرای حقوق و آزادیهای بنیادین بشری، چه از طریق تغییر و یا تعدیل برخی اصول قانون اساسی و چه از طریق اجرای برخی اصول اجرا نشده، حداقل انتظارات می­باشد.

هر چند در شرایط کنونی، بسیاری اوقات در واقع نمی­توان مرز دقیقی میان حقوق بشر و سیاست قایل شد اما زورآزمایی میان این دو تا به حال به نفع عاملان و مزدوران سیاست جنگ­طلبانه و ناعادلانه، پرده­ای از واقعیت است که نباید از آن چشم­پوشی کرد؛ در عین حال ذکر این واقعیت که ملل غیر حاکم و زیردست، متوجه بی­عدالتیها و تو­خالی بودن شعارها و اقدامات نظامهای حاکم موجود شده­اند و سعی در رهایی از یوغ ظلم و ستم را دارند؛ جای بسی امیدواری است. چرا که این مساله از یک طرف به آسیب­پذیری این نظامها و از طرف دیگر تقویت، تثبیت و توسعه­ی جبهه­ی حقوق بشر می­انجامد.

در دنیایی که وحشت و ترور سیاسی به صورت امری روزمره درآمده و دیکتاتورها و عمالشان به راحتی قتل سیاسی یا خودکشی یک زندانی سیاسی را اعلام می­کنند و بازداشتهای خودسرانه، محاکمات بدون حضور وکیل و هیات منصفه، و افزایش فشار و آزار پلیس و مزدوران بر مخالفان، رویدادهایی معمولی تلقی می­شوند؛ در دنیایی که تبعیضها، نابرابریها، ترورها، و دستگیریها مرتبا و به بهانه­های واهی و دور از واقعیت توجیه می­شوند و در فضای پرهیجان کنونی باید برای آزادی و احقاق حقوق از دست رفته مبارزه­ای بی­امان را در پیش گرفت؛ چرا که دیگر فرصتی برای از دست دادن باقی نمانده است.

مساله­ی شایان ذکر دیگری که در این شرایط قابل بحث است این موضوع می­باشد که؛ به غیر از معدودی از سازمانهای حقوق بشری هیچکدام از آنها، چه در سطح داخلی و چه در بعد بین­المللی، از نظر ملتهای مبارز و تحت ستم اعتبار چندانی ندارند و دلیل عمده­ی این اعتبار ضعیف را باید از عملکرد آنان برداشت کرد. زیرا هیچگاه به‌ محکومیت خشونت حکومت و دولت و نابرابریها و بی­عدالتیهایی که علیه این ملل و سازمانهای متبوع آنان روا داشته شده نپرداخته‌اند. زیرا هیچگاه بی­اعتنایی به اخلاق، بازداشتهای خودسرانه و بدون محاکمه، شکنجه­ی زندانیان، قوانین ناعادلانه، عدم اجرای قوانین به صورت برابر، منصفانه و عادلانه برای همه، سازمان جانبدار قضایی و… که نتیجه­اش رنج و فشار روانی و بی­عدالتی برای ملتهای غیر حاکم بوده را محکوم نکرده­اند. در واقع بسیاری از برنامه‌ها و فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری داخلی و حتی عمده‌ی عملکرد نمایندگان گرایشات چپ در حقوق بشر نیز به لکه­های دولت–ملت­گرایی افراطی آلوده است. اگر حقیقتا به دنبال راه حل منطقی و عاقلانه و صلح­آمیزی هستند؛ حداقل می بایست در قبال وضعیت موجود سوگیری ساده­ای داشته باشند و آن عبارت خواهد بود از فعالیت در راستای به رسمیت شناخته‌ شدن وتسهیل در اعمال حق تعیین سرنوشت ملل و احترام به فرهنگ ها، زبانها، عقاید و اندیشه­های دیگر و تلاش در چارچوب منع شکنجه، منع تبعیض و منع رفتارهای خشن و غیر انسانی. اطلاع­ رسانی دقیق و شفاف و بی­طرفانه ، همچنین ارایه­ی گزارشهای دوره­ای به مراجع داخلی و بین­المللی از دیگر وظایف آنان محسوب می­شود.

بدون شک عدم توانایی در دستیابی به یک استراتژی مشترک میان گروههای فعال بر تداوم این وضعیت خواهد افزود. در این شرایط صلح دایم صرفا با ایجاد و تثبیت عدالت، آزادی از ترس، رهایی از فقر و با احقاق حقوق بنیادین و آزادیهای اساسی میسر خواهد شد.

در این شرایط حساس ایجاد سیستمی نوین با شرایطی عادلانه و منصفانه که دیگر ملتها نیز در آن به حقوق کامل خود دست یابند و اقدام در راستای ایجاد انجمنها و کمیته­ها برای حمایت معنوی و مادی از زندانیان آزادی، زندانیان سیاسی، بازداشت­شدگان و خانواده­هایشان و تلاش برای آزادی آنان و همچنین اطلاع­رسانی دقیق در مورد سرنوشت شان، مطلع ساختن مراجع بین­المللی مسوول و متعهد و سازماندهی مبارزه­ای تبلیغاتی و… بسیار حیاتی است. علاوه بر این درخواست از نهادها، سازمانهای مدنی و نمایندگان مجلس جهت تشکیل کمیسیونهای مستقل تحقیق برای رسیدگی به موضوعات مرتبط نیز ضروری است. همه­ی این اقدامات باید در راستای احقاق حق تعیین سرنوشت ملل و پایان بخشیدن به شکنجه و انواع رفتارهای غیر انسانی، پایان دادن به دستگیریهای مخالفان و مجازاتهای بدون محاکمه و بدون حضور وکیل و هیات منصفه و همچنین تامین و تضمین آزادی رسانه­ها باشد.

به نظر می­رسد تنها راه رهایی از این بن­بست و احقاق حقوق و آزادیهای همه­ی ملتها با پذیرش یک واقعیت ساده امکان­پذیر است: پذیرش چند ملیتی و تکثر فرهنگی و زبانی، پذیرش، تضمین، تثبیت، تقویت و توسعه­ی مشارکت عادلانه، آزادانه، فعال، گسترده و موثر همه­ی ملیتها و فرهنگها در فرآیند دمکراتیزاسیون و در نهایت و مهمتر از همه تحقق حق تعیین سرنوشت ملل.

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

عود



عود




بَربَط یا عود یا رود سازی زهی است که در خاورمیانه و کشورهای عربی رایج است و از قدیمی‌ترین سازهای شرقی و ایرانی به شمار می‌رود.این ساز در حقیقت‌ نوعی‌ سمبل‌ تاریخی‌ برای‌ سازهای‌ ایرانی‌ است.




تاریخچهٔ بربط

از آن‌جا که پیشینه‌ٔ این ساز به ۱۹۷۰ سال پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردد، می‌توان آن را از اصیل‌ترین سازهای موسیقی ایران زمین به شمار آورد. آثار باستانی میان‌رودان متعلق به هزارهٔ دوم پیش از میلاد، نگارهٔ مردی ایستاده را نشان می‌دهد که به نواختن بربط مشغول است.

در حقیقت‌ سومری‌های‌ باستان‌ نخستین مردمی‌ هستند که‌ در آثار به‌ جای‌ مانده‌ از آن‌ها ردپایی‌ از این‌ ساز در دیده می‌شود. ساز عود در ایران‌ پیش از اسلام‌ به‌ نام‌ بربط‌ شناخته‌ می‌شد و پس از سومری‌ها و در دوران هخامنشیان رواج داشته‌است. این ساز در عهد ساسانی بیش از همه ادوار رواج داشته‌است.

گویا در اوایل اسلام به کشورهای عربی راه یافته و جانشین سازی به نام «مزهر» شده ‌است. بر پایهٔ برخی از اسناد «ابن سریح ایرانی نژاد» نخستین کسی است که در عربستان و در قرن یکم هجری عود فارسی یا بربط را نواخته و نوازندگی آن را آموزش داده‌است. الاغانی می‌گوید:آشنایی او با عود از آنجا شروع شد که «عبدالله ابن زبیر» جمعی از ایرانیان را به مکه دعوت کرده بود تا خانهٔ کعبه را تعمیر کنند. دیوارگران ایرانی عود می‌زدند و اهل مکه از ساز و موسیقی ایشان لذت می‌برند و آن را تحسین می‌کردند، ابن سریح پس به عود زدن پرداخت و در این صنعت سرآمد هنرمندان زمان گشت.

و اما عود

«مجلس شعر» در دربار اندلس

چون سطح ساز بربط از چوب پوشیده شده بود، اعراب آن را عود نامیدند.(العود در زبان عربی به معنای چوب است). به باور برخی پژوهشگران موسیقی مانند اکارد نوبوئر (Eckhard Neubauer) این واژه در اصل عربی شدهٔ واژهٔ "رود" فارسی می‌باشد که هم نام دیگر بربط است و هم به معنای سیم در سازهای زهی می‌باشد.

بربط امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. عود عربی بر خلاف بربط ایرانی از اصلی‌ترین سازهای موسیقی عربی است. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. واژه لوت از نگارش كلمهٔ العود به وجود آمده و به تدریج به لوت تبدیل شده است. ابن خلدون در قرن ۸ هجری قمری آن را به ترکه‌های چوبینی که انعطاف‌پذیر است معنی نموده.

خود كلمهٔ بربط در واقع از دو كلمهٔ "بر" و بط" ساخته شده یعنی "مانند بط" و بط به معنی مرغابی است. در كل شكل این ساز به مرغابی تشبیه شده چون سینهٔ جلو داده و گردن كوچكی دارد. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام "باربد" نوازندهٔ رود در دربار خسرو پرویز می‌داند. این واژه به صورت بربت نیز نوشته شده است از جمله در بیتی از منوچهری با واژهٔ بی‌دولت هم‌قافیه شده است:

تاک رز را گفت ای دختر بی‌دولت
این شکم چیست چو پشت و شکم بربت

اصولا بربط یا همان عود در اندازه‌های مختلف ساخته می‌شود که اندازه متداول و معمول همان عودهای ساخت ایران است. نمونه‌های ساخت کشورهای عربی دارای کاسه‌ای بزرگ و عودهای ترکیه کوچک و عودهای ایرانی متوسط است.

انواع بربط

در قدیم بربط را دو نوع به حساب می‌آوردند: یکی‌ بربط‌ با کاسه‌ٔ‌ بزرگ‌ و دسته‌ٔ کوتاه‌ و دیگر با کاسهٔ کوچک‌ اما دستهٔ‌ بزرگ. امروز به‌ اشتباه‌ ساز دسته‌ بلند را بربط‌ و ساز دسته‌ کوچک‌ را عود می‌نامند. در حالی‌ که‌ اینگونه‌ نیست‌ و براساس‌ تحقیقاتی‌ که‌ انجام‌ شده توسط سیگارچی‌ هر دو عود یا همان‌ بربط‌ هستند و از یک‌ ساختمان‌ صدایی‌ برخوردارند.

ساختار بربط

شکم این ساز بسیار بزرگ و گلابی شکل و دسته آن بسیار کوتاه‌ است. به طوری که قسمت اعظم طول سیم‌ها در امتداد شکم قرار گرفته‌است. سطح رویی شکم از جنس چوب است که بر آن پنجره‌هایی مشبک ایجاد شده‌است. بربط فاقد «دستان» است و خرک ساز کوتاه و تا اندازه‌ای کشیده‌است. بربط دارای ده سیم یا ۵ سیم جفتی است البته در برخی مواقع استادان قالب شکنی کرده و دو یا یک سیم در قسمت پایین قبل از سیم دو به ساز اضافه می‌کنند که این سیم‌ها فا زیر کوک می‌شود. سیم‌های جفت با هم همصدا (کوک) می‌شوند و هر یک از سیم‌های دهگانه، یک گوشی مخصوص به خود دارد؛ گوشی‌ها در دو طرف جعبه گوشی (سر ساز) قرار گرفته‌اند.

بربط(عود) بم‌ترین ساز بین سازهای زهی است؛ نت نویسی آن با کلید سل است(در واقع نت نويسي آن با توجه به وسعت و بمي صداي ساز بر اساس كليد فا مي باشد كه براي سهولت نت خواني و نوازندگي يك اكتاو بالاتر نوشته ميشود) که جمعا دو اکتاو است. «اکتاو» بم‌تر از نت نوشته شده حاصل می‌شود. سیم بم (سُل پائین) معمولاً نقش «واخوان» دارد و گاه این سیم جفت نیست. صدای بربط(عود) به نحوی است که صدای اکتاو چهارم پیانو از راست به چپ برابری دارد و در اصل باید بربط(عود) را با کلید «فا» نواخت یعنی صدای اصلی بربط یک اکتاو پایین‌تر از آن است که امروز متداول شده‌است .

مضراب بربط از پر مرغ (یا پر طاووس و شاه‌پر عقابو حتي پر لاشخور ) تهیه شده‌است و گاه نیز نوازنده با مضراب دیگری ساز را می‌نوازد. نوازنده‌های امروزی از مضراب‌های پلاستیکی استفاده می‌کنند.

صدای بربط بم، نرم و در عین حال گرم و جذاب و نسبتاً قوی است. این ساز نقش تک‌نواز و هم‌نواز هر دو را به خوبی می‌تواند ایفا کند.همانگونه كه مستحضريد بربت صدايي بم و تا حدودي تو دماغي داردكه دليل آن نوع زه (سيم) ساز و عدم وجود پرده بندي(مانند ويلن) روي دسته ي ساز است.پرده بندي موسيقي ايراني بخوبي روي اين ساز قابل بيان است.

احیاء عود (عود معاصر)

با تشکیل‌ هنرستان عالی موسیقی‌ در پنجاه‌ سال‌ پیش، استادانی‌ چون‌ اکبر محسنی، كاموسی‌ و منصور نریمان‌ که‌ اکثرشان‌ سه‌تار می‌نواختند، سعی‌ کردند با تهیه‌ٔ عود و همنوایی‌ آهنگ‌های‌ پخش‌ شده‌ از رادیوهای‌ عربی، شیوه‌ صحیح‌ نواختن‌ عود را یاد بگیرند و به‌ این‌ ترتیب‌ عود در عصر معاصر دوباره‌ احیا شد.

عود نوازهای‌ معروف‌ جهان‌

ساز عود در یک‌صد سال‌ اخیر کاملاً در قبضه‌ٔ عرب‌ها و به‌خصوص‌ مصری‌ها بوده‌ است. از جمله‌ نوازندگان‌ معروف‌ این‌ ساز منیر بشیر (عراقی) است. در کنار او می‌توان به‌ نام‌هایی‌ چون‌ ریاض‌ سنباطی، فريد الاطرش، ناصر شمه‌ و انور براهم‌ اشاره‌ کرد.

عود نوازان‌ معروف‌ ایران‌

در ایران‌ نیز پس‌ از احیای‌ ساز عود تلاش‌های‌ مثمرثمری‌ صورت‌ گرفت. از جمله‌ٔ‌ عود نوازان‌ معروف‌ می‌توان به‌ منصور نریمان، حسن‌ منوچهری، محمود رحمانی‌ پور، اکبر محسنی‌ و عبدالوهاب‌ شهیدی‌ اشاره‌ کرد. در سال‌های‌ اخیر هم‌ که‌ استادان دیگری‌ به‌ این‌ جمع‌ اضافه‌ شدند و اکثر از کسانی‌ هستند که‌ در نواختن‌ ساز عود نوآوری‌هایی‌ داشتند، از جمله‌ این‌ افراد ارسلان‌ کامکار، حسین بهروزی‌نیا، محمد فیروزی‌ و جمال‌ جهانشاد‌ هستند. از عود نوازان معروف خطه جنوب استادانی مانندعلی محبوب ,علی میرشکال , محمد رفیع اشعری, محمد منصور وزیری از جزیره قشم و حسین وفادار از بندر عباس می‌باشند.از عود نوازان معاصر ایران می‌توان به شاهین علوی اشاره کرد که تبحر خاصی در نواختن این ساز دارند.ایشان این ساز را پس از کسب استادی در نواختن گیتار فلامنکو انتخاب و به تبحر رسیدند.شاهین علوی

عودسازان ایران

عودسازانی مانندبرادران محمدی , محمد اژدری , عرفاتی , مانی جفرودی , عابدینی,ملکشاهی و نریمان آبنوسی در ساخت عود تبحر دارند و باعث رواج بیشتر این ساز اصالتاً ایرانی شده اند.

هم چنین ابراهیم قنبری مهر با ایجاد تغییراتی در ساختار عود عربی از جمله کوچک تر کردن کاسه و بلند تر کردن دسته به قالب جدیدی دست یافته و نام آن را بربت گذاشته است. این تغییرات مورد استقبال نوازندگانی چون حسین بهروزی‌نیا قرار گرفته است.

بسیاری از دیگر سازندگان این ساز نیز به تجربیاتی در تغییر ساختار فیزیکی عود رسیده اند.

در ادبیات

با شاهد شوخ و شنگ و با بربط و نی
گنجی و فراغتی و یک شیشه می‌
چون گرم شود زباده ما را رگ و پی
منت نبریم یک جو از حاتم طی


مـن هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت‌
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
اين هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت


ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه


پيوند به بيرون

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه



عشق

تا قامتت قد کشیدم
تاصدایت فریادشدم
گفتم سرپناه من باش
اما هر دو خیس عشق شدیم
وروییدیم وساقه هامان غنچه شد
وغنچه ها شکفت
چه کسی لانه های ساخته شده روی دوش هامان را
با جوجه هایش به یغما برد؟

چه کسی گفت درختان در زمستان می خوابند
من نمی خوابم
می ترسم بیدار شوم وتو نباشی
تا خود بهار برایت قصه می خوانم
تا تو نیزدر کنارم بیدار بمانی
باز در بهار خواهیم رست
از ریشه های خویش

22بهمنی که گذشت



خبر



خبر: این سازمان از دولت ایران درخواست دارد موارد پیاپی نقض حقوق بشر و آزادی بیان در این کشور را به سرعت پایان دهد

پنج شنبه، ۲۲ بهمن ۱۳۸۸

هم زمان با سی‌ و یکمین سال روز پیروزی جمهوری اسلامی ایران، سازمان آرتیکل ۱۹ از دولت ایران درخواست دارد موارد پیاپی نقض حقوق بشر و آزادی بیان در این کشور را به سرعت پایان دهد.

۲۲ بهمن امروز یاد آور سه دهه سانسور، محدودیت آزادی بیان و افکار و عقاید، و مجازات‌های سنگین برای مخالفان رژیم می‌ باشد. موسیقی‌، سینما و ادبیات در حالی‌ در ایران مورد سانسور شدید قرار میگیرند که هنر در این کشور از قدمت زیادی بر خوردار است. فعالیت خبر نگاران، انتشارات مستقل، و مطبوعات بین‌المللی یا زیر ذره بین می‌‌باشد، یا محدود و یا به طور کامل ممنوع.

خانم آنیس کالامار مدیر کلّ سازمان آرتیکل ۱۹ معتقد است که "دولت ایران باید پاسخگوی تجاوز‌های خود به حقوق ملت این کشور در ۳۱ سال گذشته باشد". وی در ادامه گفت "جمهوری اسلامی ایران از امضأ کنندگان میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی می‌‌باشد و بنابرین ملزم است به حق آزادی بیان احترام بگذارد".

یک فضای کاملا نوین

یک فضای کاملا نوین دمکراتیک - از ندا آقا سلطان تا شوشوجون ها: بحث کردن در بلاگها از بحث کردن در کوچه و خیابان کم خطر تر است

ندا را روزی که موتور سوارن به سمت نیویورک حرکت میکردند دیدم. در تمام مدتی که سخنرانان صحبت میکردند او انجا بود. درست در میان همه آنهایی که تی شرت های سبزبه تن داشتند و با تمام قدرت می خواندند: "ما همه لگد کوب بی عدالتی و خفقان شده ایم." صحنه مرگ ندا آقا سلطان مرا شکه کرده بود. نه فقط به این خاطر که ویدیوی او را که از خونریزی جان داده بود بارها و بارها طی دو هفته گذشته دیده بودم. بلکه اینجا در تورنتو، هزاران کیلومتر دورتر از خیابان کارگر که گلوله ای به سینه او اصابت کرد، ندا به من خیره شده بود.
این ویدیوی وحشتناک دنیا را تحت تاثیر قرار داد. وقتی که چند روز بعد خبرنگاری از من پرسید ایا این ویدیو را دیده ام خشم مرا فرا گرفت."چه کسی است که ندیده باشد؟" این یوتیوب بود که چهره خونین او را یکباره به جهانیان نشان داد."جنبش سبز" توسط رهگذری که نه یک خبرنگار، بلکه یک ایرانی نگران بود به شهرت رسید. توسط رهگذری که تلفن خود را در آورد و ویدیویی را گرفت که به زودی نماد عمیق ترین واهمه ما شد:"جان انسان در خطر است".تعداد زیادی ایرانیان خاطره ندا را با تغییر مشخصاتشان در فیسبوک به ندا ایرانی و با قرار دادن تصویر او در پیش صورتشان در تظاهرات آتی، زنده نگه داشتند. اگر از فاصله دور به این صحنه نگاه میکردید به نظرتان میرسید که صدها ندا در آنجا ایستاده است.
شاید ندا سمبل روزنامه نگاری شهروندی در ایران باشد و شاید قصه اش گل وبلاگستان (آنطور که ما ایرانی ها دنیای وبلاگ نویسان ایرانی را در بین خود خطاب میکنیم)، اما او تنها نماد کوچکی از یک حرکت عظیم است. دنیای وبلاگ نویسان به صدها هزار انسان امکان سخن داده و تعدادی ازآنها در واقع ندا را به عنوان یک موضوع تبلیغاتی توسط شبکه بی بی سی می انگارند. اینکه چگونه یک منبع خبری قادراست حادثهء ثبت شده درآن ویدیو را صحنه سازی یا جعل کنند، خود موضوع بحث در وبلاگستان برای هفته ها بود.
چند وقت پیش از روی کنجکاوی تصمیم به تحقیق در دنیای وبلاگستان ایرانی گرفتم. از آنجا که من هم برنامه نویس هستم و هم وبلاگ نویس، چندین هفته را صرف ساختن یک برنامه (ربات یا اسپایدر) کردم تا درون شریانهای وبلاگستان ایران سفر کند. این برنامه به نام "کی به کی"، یک جستجوگر رایانه ای بود که میبایست بیشتر اوقات هفته های آتی را به کاوش در وبلاگهای ایرانی بدنبال لینک ها ، آدرسهای ایمیل، ویدویوهای یوتیوب و بسیاری چیز های دیگر می پرداخت. وظیفه بعدی آن تهیه گزارشهائی بود مانند: "مردم بیشتر از چه ایمیل سرویسی استفاده میکنند، یا هو یا جی-میل؟" یا "کدام یک از منابع خبری به بلاگهای بیشتری لینک دارند، فارس نیوز یا بی بی سی؟". اما از آن مهم تر من بدنبال پاسخ یک سوال بودم که مرتبا طی دوسال اخیر ژورنالیستهای و محققان مختلف از من پرسیده بودند: واقعا چه تعداد بلاگ ایرانی وجود دارد؟ با توجه به اینکه آمار موجود رقم آنها را بین ده ها هزارتا صدها هزار و حطی نزدیک به یک میلیون نشان می داد، بهتر میبود که "کی به کی" را برای جستجویی عمیق تر بفرستم.
دوست من علاقه زیادی به گروهی از وبلاگ نویس ها که آنها را شوشوجون ها مینامد دارد. گرچه معنی این اسم شوهر عزیزم می باشد، ولی این اصطلاح ایرانی که او استفاده میکند تنها یک اسم نیست بلکه یک مفهوم است.شوشوجون ها گروهی از دختران ایرانی هستند که اکثرا متاهل یا در شرف ازدواج هستند. به نظر میرسد که دنیای آنها، حداقل از نظر برخی از ما، فقط به یک چیز که زیاد هم پیچیده نیست خلاصه میشود و آنهم آن بخش از زندگی است که صرفا دربرگیرنده جریان عادی روزمره است. آنها با شوهران شان به رستوران می روند و با مادرشوهرها جروبحث میکنند و سپس آنرا در بلاگها می نویسند. آنها به دوستانشان حسادت میورزند چراکه ماشین ظرف شوئی کادوی ازدواج آنها بهتر است و سپس آنرا در یادداشتی در وبلاگ منعکس میکنند. دوست من هیچگاه اشکارا در مورد این موضوع صحبت نمیکند اما فکر میکنم بعنوان یکی از اولین وبلاگنویس های زن ایرانی از اینکه بلاگستان شامل این گروه غیرمتعارف نیز هست، خشنود نیست.
تاریخ نشان می دهد که در اوایل قرن پانزدهم یوهان گوتنبرگ آلمانی احتمالا تنها ناشر در سراسر اروپا بود. اما فقط چند دهه کافی بود تا کار انتشار بسرعت همه گیر شود و دیگر تنها کتاب های مقدس نبودند که زیر چاپ میرفتند. کتابهای طبی، یادداشتهای روزانه، کتابهای ساده و در عین حال بسیاری از تئوریهای دنیوی که بیشتر انها با درک رسمی زمان خود مطابقت نمی کرد، منتشر می شدند. جیمزدیویس در کتاب خود بنام "سرگذشت انسان" چنین نقل میکند:
انکس که رنج کاتبان را به کمک ماشین های تایپ متحرک کاست، لشکر آنها را بیکار، بیشتر پادشاهان و حکومتها را از کار برکنار و یک دنیای کاملا نوین دمکراتیک ایجاد کرد.
اگر مثال اختراع چاپ و نفوذ بلاگها در ایران را تامیم دهیم اشاره مستمر به خبر ندا در بلاگستان هم مثل انتشار کتابهائی است که دیدگاه های رادیکال نسبت به حکومت دارند و این در دنیائی است که داشتن قانون اساسی مدون کالای لوکسی است که بسیاری حتی خواب آنراهم نمی بینند. با اینحال دسته دیگری که اکثریت عمده را تشکیل میدهند نیز هستند که بسیاری از آنها از صمیم قلب از مرگ ندا متاثرند اما مسئله اصلی در زندگی آنها همان رفاه روزانه شان است. اینها کسانی هستند که درگیر عشق، تعهد، شادی، ایمان و اخلاقیات هستند. اینها همان شوشوجان ها در کنار بقیه هستند. اهمیت آنها اگر هم مقایسه ای در کار باشد به هیچ وجهه کمتراز بقیه نیست.
من برای فعال تر کردن "کی به کی" بارها مجبور به تنظیم مجدد آن شدم. در طول این ماجرا همواره میبایست با پایگاه داده های بسیار حجیم (گیگابایتی) کار میکردم. در آخر به این نتیجه رسیدم که کنترل این بلاگستان از عهده من خارج است و مجبور به ازکارانداختن رباتم شدم. نتیجه گیری من این بود که دنیای بلاگستان ایران وسیع و جامع است. هرچند در جریان این بازی در نقش ماجلان در دریای* بلاگستان ایران من به مفاهیم تازه ای نیز رسیدم: در هر گوشه ای از این اقیانوس وبلاگ ها گروهی وبلاگنویس وجود داردند که زبان همدیگر را میفهمند و درد هم دارند. اما لزوما درد مشترکی ندارند که ساکنین جزیره کناریشان حتی وقت و انرژی صرف همدردی کنند.
وبلاگ نویسی ابزار بحث و جدل را به مردمی که بیشتر از هر چیز به آن نیاز داشتند داده است. این ابزار ساکنین دنیای وبلاگستان ایران را آنقدر بهم نزدیک کرده که بتوانند گفتگو کنند. اما در عین حال دیوار شیشه ای نازکی نیز بین ما کشیده که به ما میآموزد یا خوددار باشیم، و یا مضحکه جمع شویم. صرف نظراز دید یک وبلاگ نویس نسبت به مسائل روز، و صرف نظراز طرفدار یا مخالف بودن با خط غالب زندگی، به مجرد وبلاگ نویس شدن ما حرف را به عمل ترجیح می دهیم. این بدان معنا است که اشخاصی مانند ندا مجبور نیستند در کوچه و خیابان اعتراض کنند و کشته شوند. در بدترین حالت مشتی نظریات تند دریافت میکنیم که اکثرا نیز ایمیل عذرخواهی بدنبال دارد.
فیلتر کردن، برخورد تند دولت با وبلاگ نویسها و تهدیدهای بی پایان، همه عوارض جانبی قابل چشم پوشی در تحول بی نظیر جامعه ایران است که در وبلاگ ها به تصویر کشیده می شود.ما همه در حال اطلاع رسانی هستیم. این هم شامل افرادی است که ویدیوهای پیکر های خونین "شهدای" جنبش سبز را ارسال می کنند، و هم شامل اعضای جامعه شوشوجون ها که اینطور مینویسد:
حالا بت بگم دیروز چی شد! دیروز همش تو باشگاه رقصیدم و استپ زدم! بعدش هم با مامان رفتیم یک سرخکن برقی بخریم!

گسترش ناآرامی از ایران

گسترش ناآرامی از ایران: برشماری فراز و نشیب هایی از یکصد و چهل حرفی که جنبش سبز را یاری داد

در شانزدهم ژوئن ۲۰۰۹، " واشنگتن پست سرمقاله ای تحت عنوان "انقلاب توییتری ایران" درج نمود که در آن به چگونگی نفش اینترنت و فن آوری مرتبط با آن در فائق آمدن مردم ایران برکنترل شدید دولت در محدود نمودن وسایل ارتباطی در پخش اخبار، تصاویر و فیلم ها در میان خود و به خارج از کشور پرداخته بود. در مصداق موج نگرش خوشبینانه ای که همگی ما در آن روزگار سخت متأثر از آن بودیم ( به عنوان مثال من در وبلاگی بنام " تغییر" که بعدها تعطیل گردید، مشتاقانه خود را مشغول قلم فرسایی یافتم)، نویسنده مقاله خود را چنین به پایان می برد که مردم ایران "سزاوار و در پی توجه جهانی است که سعی دارد با سرکوب کنندگانشان به مقابله پردازد. ایرانیان به ما می گویند که مشتاق آزاد بودندند." چهار روز بعد، دختری به نام ندا در روز روشن کشته شد. در زمانی نه چندان طولانی پس ازاین سرانجام مصیبت آمیز، فیلم ویدئویی جان باختن او در کمتر از یک دقیقه و در حالیکه آغشته به خون بود به "یوتیوب" ارسال گردید. در چندین دقیقه شخصی با نام مستعار "ایرانی هامکس" در (سایت اینترنتی) " فیس بوک" قرار داد و آدرس پیوند اینترنتی (لینک) آن بارهای پی در پی در (سایت اینترنتی) "توئیتر " دنبال شد. نسخه اینترنتی روزنامه آلمانی "اشپیگل " نقش فراگیراین رویداد را با درج این تیترساده: "ندا به نماد تظاهرات اعتراض آمیز مبدل گردید" بیان نمود.
تظاهرات اعتراض آمیز علیه تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۲۰۰۹، موسوم به جنبش سبز، پیوندی همیشگی با ابتکار استفاده شبکه های اجتماعی ارتباطی اینترنتی مثل "فیس بوک"، "یوتیوب"، "فلیکر" و به خصوص "توئیتر" در پخش اخبار و تصاویر یک خیزش مردمی علیه قدرتی سرکوبگر یافت. به طور قطع، این اولین بار نبوده که چنین پیوندی برقراری شده است. چندین ماه پیشتر، "ملدووا" هم شاهد جنبش انقلابی توئیتری خود علیه تقلب در انتخاباتی که منجر به ابقاء کمونیستها بر قدرت گردید، بود. استفاده از چنین فن آوری هایی در انقلاب زعفرانی برمه در سال ۲۰۰۷ که منجر به یکپارچگی دانشجویان، گروه های مخالف و راهبان علیه دولت نظامی کودتاگرشد، در تحقیق مطالعاتی مرکز برکمن با موضوع "نقش اینترنت در انقلاب زعفرانی برمه" به عنوان نمونه ای پیچیده از اثر متقابل بین شاهدان عینی در داخل کشور و شبکه ای عمومی متشکل از وبلاگ نویسان، فعالان دانشجویی و دولتمردان در سراسر جهان، تشریح گردیده است. و باالاخره، برطبق نظر "جاش گلدشتاین" از "مرکز برکمن" در سال ۲۰۰۴ در انقلاب نارنجی اوکراین، نقش مؤثر اینترنت و موبایل برای فعالان طرفدار دموکراسی به اثبات رسید. در تمامی این موارد، چه افراد و چه گروه های سازمان یافته از فن آوری نوین دیجیتال برای کسب اطلاعات، برقراری ارتباط با یکدیگر، سازماندهی تظاهرات و گردهمایی های عمومی در قبال محدودیتهای اعمال شده از جانب دولت بر روند گردش اطلاعات بهره جستند.
در مورد ایران، تأثیر اینترنت با شدت بیشتری در خارج از مرزهایش حس می شد. شیوع مسری گونه اطلاعات چنان بود که در مدت چندین روز هزاران تن از مردم در سراسر جهان به جنبش سبزی پیوستند که درصدد برگزاری مجدد انتخابات و ایجاد تغییر در ایران بود. مجاری ارتباطی و کانالهای توزیع اخبار رویدادهای تهران و سایر نقاط ایران به طرز غافلگیرکننده ای بر روشها و کانالهای متداول فائق آمدند. محدودیتهای تحمیلی از جانب حکومت ایران آنها را مجبور نمود که به منابع ناشناخته با نام مستعار یا بی نامی که فیلمها خود را به "یوتیوب" ارسال می داشتند یا اطلاعات ارسالی خود را از طریق "توئیتر" می فرستادند تکیه و اعتماد نمایند. "سی ان ان" و میلیون ها تن از مردم سراسر جهان به طور همزمان و به صورت مستقیم تصاویر سانسور نشده و پیام های سردمداران (جنبش) را دریافت می کردند. این شیوع مسری گونه جریان اطلاعات جهانیان را از اشیتیاق ملت ایران در "طلب آزادی" آگاه ساخت. در عین حال مردم نیز به طور بی واسطه موج همبستگی را که به سرعت به حمایت از جنبش سبز برخاسته بود حس کردند. نیروهای محرک تغییر در داخل و خارج از ایران توقف ناپذیر به نظر می رسیدند. اینترنت امکان ایجاد یک حرکت جهانی را که به مردم ایران در تغییر رژیم حاکم کمک می کرد فراهم آورده بود. یا حداقل این واقعیتی بود که افراد شبکه اینترنتی در آن روزهای ماه ژوئن در آن به سر می بردند.
"اچ ۳ ایکس" یک وبلاگ نروژی است که به فن آوری و رمزگذاری اختصاص یافتته است و جایی نیست که مردم برای آگاهی از تحولات و جنبش های سیاسی به آن رجوع کنند. با این حال، در آن روزهای ماه ژوئن "تور هنینگ یولاند"، صاحب وبلاگ لیستی مشتمل بر "ایرانیانی که در برخوردهای ماه ژوئن در سایت اینترنتی توئیتر (فعال بودند)" ارائه داد. این لیست در اینترنت به طورقابل ملاحظه ای بین کاربران اینترنتی رواج یافت و به سرعت دراینترنت پخش شد، چرا که مرجع سریعی بود برای کسانی که در داخل با ارسال اطلاعات این شبکه را تغذیه می کردند تا همبستگی رشد یابد. امروزه، این لیست دیگر موجود نیست. در عوض، پیغام خطا شماره ۴۰۴ (مبنی بر یافت نشدن سایت) برروی صفحه نمایش کاربری که به این پیوند اینترنتی مراجعه کرده، نمودار می گردد. همزمان با محو شدن این لیست، توده مردمی که نیروهای محرک تغییر را حس می کردند محو شده است. همزمان که محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور برای دور دوم در پنجم ماه آگوست سوگند ایراد کرد و رژیم ایران بیش از پیش قدرت یافت. سرکوب خشونت بار تظاهرات اعتراض آمیز و تسلط نخبه گان و سران روحانی به همراه ترس از مقابله علنی با دولت، سرانجام به تظاهرات مردمی در خیابان ها پایان داد. بدون شک، چرخه گردش اخبار به سمت موضوعاتی که مخاطبین بیشتری به همراه داشت تغییر کرد. و بعد از خاموشی آنها، اروپا و ایالات متحده مجددا" روی به مذاکره با رژیم ایران آوردند اگرچه واکنش آنها در قبال اعتراضات به انتخابات همچنان با پشتیبانی ملایمی همراه بود.
همانند انقلاب زعفرانی برمه، استفاده از اینترنت توسط معترضین و گروه های مخالف تهدید چندان جدی برای رژیم حاکم در ایران به شمار نمی رود. به خاطر ایجاد محدودیتهای اعمالی در عرصه ارتباطات در داخل کشور، استفاده مردم ایران از توئیتر، فیس بوک، فلیکر یا یوتیوب بسیار محدود گردید. در نتیجه گردآوری اخبار و اطلاعات سانسور نشده برای ایرانیان از طریق یک کانال ارتباطی کارآمد اصلی مختل گردید. تلاش های مخالفان فعال در داخل و خارج کشور در ایجاد سایتهایی که ایجاد حساسیت برای رژیم می کردند، باعث گردید که سازمان های رسمی از امکانات کشوری و دولتی در خاموش و غیر قابل دسترس نگاه داشتن آنها بهره جویند. در یک بازی موش و گربه پروکسی سرورهای متعددی پی در پی ایجاد می گردند تا زیرکانه امکان دسترسی نامحدود مردم به اینترنت را فراهم آورند در عین حال با راه اندازی پایگاه های اینترنتی امکان برقراری کانالی ارتباطی با مخالفین فراهم شود. لیکن رژیم ابزارمطلق قدرت همراه با خشونت را در اختیار دارد و از آن به خوبی بهره می برد. تمامی مظنونین به چنین فعالیتهایی بازداشت می شوند و مورد استنطاق و بازجویی و حتی در مواردی چند مورد شکنجه قرار می گیرند. دولت نمی خواهد که مردمش و جامعه بین المللی آگاه شوند، چراکه از قدرت اطلاعات باخبر است. از این روست که سعی می کند گره های عرصه سانسور را تنگ تر نماید تا مردم را تحت کنترل و خارج را در بی خبری سرکوبگرایانه نگه دارد.
این شرایط چندان مطلوبی برای تغییر نیست. اطلاعات و اخبار به خودی خود و بدون سازمان هایی که از آزادی آن حمایت نماید فاقد قدرت اند.و فقدان چنین سازمان هایی در ایران به وضوح مشهود است. در سطح جهانی هم وجود ندارد. اینترنت نزدیکترین راه میانبر به اصول، قوانین، هنجارها، معیارها و عادات یک رژیم جهانی مبتنی بر آزادی اطلاعات و اخبار می باشد. لیکن، بدون ابراز پشتیبانی از جانب مؤسساتی با توان بازدارندگی در هر سطحی، چه خود کشورها و چه در مجاری بین المللی آنها مثل سازمان های بین المللی حامی آزادی اطلاعات و اخبار، رژیم های خودکامه (و حتی از نوع دمکراتیکش؛ به عنوان مثال لیست سانسور اینترنتی سری استرالیا شامل پایگاه های فاش شده موجود در شبکه های اینترنتی که نامرتبط به اهداف اولیه اش که همانا حمایت از کودکان بوده) به راحتی قادر خواهند بود مردم خود و جهانیان را از آنچه که در کشورشان واقعا" در حال وقوع است در غفلت و بی خبری نگه دارند. آزادی اطلاعات و اخبار گرچه شرط کافی برای تحول به سوی جامعه ای دموکراتیک تر نمی باشد ولی شرط لازم است. فضای باز گردش اخبار و اطلاعات نه یک گردن کلفت را به صاحب منصبی صبور و متین تبدیل نمی کند و نه واقعیتهای ناگواری چون قدرت هسته ای و احتیاجات اقتصادی را به صلح و وفور نعمت مبدل می سازد. ولیکن دانش و آگاهی را پرورده و توانمند می سازد، که به نوبه خود باعث می شود مردم کمتر بر خلاف مصلحتشان بازیچه قرار گیرند. اطلاعات و اخبار آزاد باعث می شود رهبران مسئول تر شوند و شهروندان به واقعیات سیاسی موجود آگاه تر گردند. در ایران به طور قطع اینترنت و انقلاب توئیتری موجب عقب نشینی رژیم و گام نهادن به سوی دموکراسی نخواهد شد. لیکن افراد زیادی در خارج و داخل ایران به خاطر آنچه از آن روزهای ماه ژوئن خوانده، دیده یا شنیده اند عقاید خود را تغییر و به نوبه خود دست به فعالیت زدند.
در نبود مؤسسات جهانی که دسترسی برابر به اطلاعات و اخبار را تضمین نماید، اینترنت با ساختار گسترده اش بسان فضایی آزاد عمل می کند که آنچه را در جاهای دیگر نمی توان شنید یا به نمایش گذاشت، شنیده و دیده شود. فضایی است که در آن شبکه هایی از اعتماد ایجاد می گردد و با اشتراک گذاشتن بسته های اطلاعاتی که حاصل پویایی و ارتباط است و هرازگاهی به تمامی شبکه سرایت می کند وپخش می شود، برقرار می ماند. هنگامی که توجه همگانی و عمومی از رسانه های "سنتی" صلب گردید، این شبکه ها و بسته های اطلاعاتی موجود در اینترنت برای کسانی که مایلند به آنها رجوع کنند یا از آنها آگاه شوند همچنان وجود دارد. سایت (اینترنتی) "اچ ۳ ایکس" شاید دیگر لیستی از"ایرانیان فعال در توئیتر" را در خود جای نداده باشد، ولی اکثر فیلم های ویدئویی مربوط به تظاهرات اعتراض آمیز مردم هنوز در "یوتیوب" پیدا می شود و همینطور عکس های آن در فلیکر. مردم گرچه ممکن است در سایت توئیتر درباره ایران مثل گذشته به فعالیت نپردازند، اما گروه هایی که در ماه ژوئن در "فیس بوک" ایجاد شدند همچنان فعال هستند ( برای مثال به گروه ۱۰۰ میلیون عضو فیس بوک برای دموکراسی در ایران مراجعه نمایید). در این ضمن، اعضای محفل بحث ایران با موضوع چرا ما معترضیم - سایت اینترنتی که برای هماهنگی بین معترضین علیه کلیسای ساینتولوژی ! ایجاد شده - فعالیتهای حمایتی را با تمرکز بیشتری سوق می دهند و در راستای اطلاع رسانی درباره موضوعات متعدد مرتبط با اوضاع سیاسی امروزه ایران با اشتیاق مشغول تفسیر و اظهار نظر در مورد رخدادهای اخیر هستند.
به طور یقین یک صد و چهل حرف (کاراکتر)برای رهایی از استبداد و بی عدالتی در جهان کافی نمی باشد. لیکن برای بیان پیامی محکم به جهانیان کافی است و برای برقراری ارتباط بین هزاران تن از مردمی با خواسته ها و علایق مشترک هم کفایت می کند. این کثرت اطلاعات و ارتباطات در فضای اینترنتی، آزادی گردش اطلاعات و اخبار را که بسیاری به خاطر اشتیاق عمومی به آزادی مشتاقانه در پی آن هستند فراهم می آورد. حراست و گسترش این فضا بر عهده تمام کسانی است که به دموکراسی ارج می نهند. باشد که روزی این خواسته درونی به تحقق پیوندد.