نویسنده نامدار-آلمانی کردتبار-شیرکو فتاح:
پدرش کرد، مادرش آلمانی و قلمش به آلمانی می نویسد. شیرکو فتاح در فاصله کوتاهی توانست برای خودش در ادبیات آلمان جایی را پیدا کند. شیرکو فتاح تا این زمان چهار کتاب را به چاپ رسانیده که از این میان سه تای آنها رمان هستند. وی همچنین جوایز مهم ادبی را دریافت کرده است. امسال آخرین رمان وی به نام"داس دونکله شیف-کشتی تاریک "در فهرست کوتاه جوایز نمایشگاه کتاب لایبیزیگ که یکی از بزرگترین جوایز ادبی آلمان می باشد قرار گرفت.
ترجمه:آژوان محمدیان
با شیرکو فتاح دیدار کرد و در مورد مسایلی همچون هویت، ادبیات، روشنفکری و نیز ارتباط نویسنده با بانوی اول عراق هیروخان به گفتگو پرداخت.
رووداو: شما فرزند دو هویت متفاوت از یکدیگر یعنی آلمانی و کردی هستید شما در محیط خانواده خود را در میان کدامیک از این دو پیدا می کنید؟
رووداو: شما فرزند دو هویت متفاوت از یکدیگر یعنی آلمانی و کردی هستید شما در محیط خانواده خود را در میان کدامیک از این دو پیدا می کنید؟
ش.فتاح: هویت من با زبانی که با آن می نویسم سخت در ارتباط است. به همین خاطر من بیشتر احساس می کنم که آلمانی هستم،اماروابط خانوادگی زیادی با کردستان دارم، چونکه پدرم اهل آنجاست.در زندگیم بسیار به آن پرداخته ام ، و تا به امروزهمچنان با کردستان در ارتباط هستم.
رووداو: بسیاری از حوادث رمان هایت در کردستان اتفاق افتاده اندو بیشتر قهرمان هایت کرد هستند. آیابیوگرافی شما دلیل پرداختن به کردستان می باشد؟
ش.فتاح: در سنین کودکی بسیار در کردستان بوده ام ، آنجا داستانهای زیادی را شنیده ام و تا امروز نیز می شنوم ، من نمی توانم بگویم این مساله یاد کردن از سرزمین میباشد ، بلکه بیشتر احساس دوباره به هم پیوستن می باشد. و همین مساله من را از دیگر نویسندگان آلمانی متفاوت می سازد ، که پیش زمینه ذهنی دیگری ندارند. باید بگویم این وضعیت بر ادبیات من تاثیر گذاشته ، چونکه کردستان سرزمینی است که مرزهای مشخص به خود را ندارد و به همین خاطر دارای وضعیت ویژه می باشد که میتوانیم بگوییم ادبی است. و این مانند رویای دلهاست.
رووداو: روابط میان فرهنگ ها موضوع اصلی نوشته های شما می باشد، آیا این با بیوگرافی شما در ارتباط هست.
ش.فتاح: بله ، درسته. من نمی دانم تاثیربیوگرافی من برادبیات من چگونه است.من درتمام زندگیم به این مساله پرداخته ام: دو فرهنگ از هم جدا در یک زمان. علاوه بر این نکته ای دیگرکه شرایط را بر من دشوار می کند آن هم گذشته ی من هست در آلمان شرقی. بشر تنها از طریق ادبیات است که می تواند با گذشته ی خود به گفتگو بپردازد.و تنها از طریق ادبیات است که می توان این دو سرزمین را به مضمون ودرونمایه تبدیل کرد.از یک طرف آلمان شرقی چونکه سقوط کرد و از بین رفت ، و از طرف دیگر کردستان ، که هنوز به حقیقت تبدیل نشده است.
رووداو: آیا شما با تربیت نوع کردی روبه رو بودید یا آلمانی ؟
ش.فتاح: هر دو تا.پدرم سعی کرد من و برادرم را با تربیت کردی بزرگ کند. ما خیلی چیزها یاد گرفتیم، بدون اینکه روی این مساله اصراری داشته باشیم و یا از آن پشتیبانی کنیم. برای نمونه پدرم خیلی آدم مذهبی نبود، منتها در بین خانواده ما آدمهای آیین پرور زیاد ی وجود داشتند. همین طور ارتباط با اسلام ودیگر آیین های موجود در کردستان تاثیر عمیقی برمن گذاشتند.به مانند بسیاری از افرادی که در زمان حیات پدرم برای تحصیل به آلمان می آمدند، چپگرا و سوسیالیست بودند ، و نسبت به پرورش و تربیت عقب افتاده و ارتجاعی بی توجه بودند.
رووداو: در گفتگویی با روزنامه آلمانی"زوید دویچه تسایتونگ" گفتید که بسیار خوشبخت هستید چونکه پدرتان در کردستان زندگی می کند، به خاطر اینکه شماهر وقت که بخواهید بتوانید به آنجا مسافرت کنید. و در آنجا داستان پیدا کنید.تا چه اندازه کردستان و پدرت برای ادبیات شما مهم است؟
ش.فتاح:بسیار مهم است چونکه در کردستان مسایل زیادی روی میدهند و داستانهای زیادی دارد که می توانم آنها را بازگو کنم.اماباید بدانم که چطور آنها رابازگو کنم.من نمی خواهم این داستانها را همانند رمانی که متعلق به سرزمین است بازگو کنم.چونکه آنجا سرزمین من نیست. من دروغ گفته ام اکر بگوییم کردستان سرزمین من است ، چونکه من در آلمان زندیگی می کنم من می خواهم این داستانها را به شیوه ای که به آنها نگاه میکنم بازگو کنم.در عین حال با نزدیک شدن به آن و دور شدن از آن.من خوشحالم که پدرم آنجاست، چونکه این مساله این امکان را به من می دهد که به آنجا بروم. و به گونه ای عمیق تر به این مساله بپردازم. بودن او در آنجا درهارا برایم باز می کند.
رووداو :یعنی شما از منظر یک آلمانی به قضایای کردستان نگاه می کنی؟
ش.فتاح: تااندازه ای درسته. منتها زمانی که جنگ عراق آغاز شد وآمریکا به آنجا رفت.لازم بود من موضع کردها را که از آمریکا حمایت می کردند.در آلمان روشن بکنم.آن زمان من در دو جبهه ی جدا از هم قرار گرفتم.
رووداو:درآلمان کمتر شخصیت نامدار آلمانی کردتبار- مثل کردهای شمال کردستان- هویت و شناسنامه ی خود را آشکار می کنند. به نظر شما خیلی دشوار است ، اگرشخصی بگوید عضوی از جامعه ی کردستان است ؟
ش.فتاح: به عقیده من خیلی سخت نیست که انسان هویت کردی خود را آشکار بکند. به نظر من این مشکل از جانب ترکیه است.در تابستان پارسال یک کرد ترکیه به من گفت:"کردهای ترکیه بایستی پیش از آنکه طلب سرزمینی را بکنند، به خود برسند و خود را بشناسند." من خودم زمانی به این مساله پرداختم ومعتقدم پنهان کردن و بی تفاوت شدن نسبت به هویت کردی در نتیجه ی سیاستهای ذوب وآسیمیلاسیون(همگون سازی) ترکیه است.
رووداو: آیاهویت آلمانی –کردی شمادر مقام یک نویسنده تا به حال برای شما مشکل ساز بوده؟
ش.فتاح: بسیاری از افراد اینگونه می اندیشند، اما باید خوب متوجه باشند و بدانند که کردها کیستندو از کدام سرزمینند.من مجبورم همیشه این مساله را توضیح وتبیین کنم. برای زمان درازی لازم بود که من روشن کنم که کردستان کجاست و بگویم که سرزمینی است در همسایگی عراق. مشکلی دیگر نیز وجود دارد و آن اینست که فرد در کار ادبی باید مواظب باشد که در زاویه ی تنگ از ادبیات بیگانگان آلمانی پنهان نشود. چونکه اگر اینگونه شود فرد در صندوقی می افتد که نمی تواند از آن خارج شود. اما اگر شخص هنرمند باشد و آفریینده ی ادبیات باشد باید از این صندوق بیرون بیاید. چونکه فرد باید با افرادی به گفتگو بنشیند که در مورد ادبیات آلمانی حرف می زند نه در مورد ادبیات یونانی و ایتالیایی در آلمان. درحقیقت من در آغاز بسیار از این ترس داشتم که به خاطر اسمم همانند یک نویسنده مترجم شناخته شوم.
رووداو: درگذشته جوایز متعدد ادبی دریافت نمودید و آخرین رمان شما هم (کشتی تاریک)بود ، با وجود نوشته های بسیار دیگر و مصاحبه با روزنامه های بزرگ و مطرح آلمانی،آیا نهانگاه و پیش زمینه ی کردی شما تاثیر گذاشته و دخیل بوده یا در حقیقت قلم خوبی دارید؟
ش.فتاح: امیدوارم که ادبیات من فارغ از نهانگاه و پیش زمینه ی کردی بتواند موفق باشد. من در این باورهستم و حقیقت نیز همینگونه است. اما فرد باید در مساله روشنفکری همیشه توجه مردم را به خود جلب کند. من میدانم که از پیش زمینه ی کردی خود سودمند هستم .در آلمان نویسندگان بسیاری وجود دارند که در میان دو فرهنگ بزرگ شده اند، اما به زبان آلمانی می نویسند. فکر نمی کنم هویت چند فرهنگی کافی باشد برای اینکه شخصی بخواهد کتابی بنویسد و فروش خوبی داشته باشد آخر سر این خواننده است که نتیجه می گیرد که این داستان خوبی بود یا نه.
رووداو: باوجود موفقیت های بسیار شما در آلمان، اما هنوز شیرکو فتاح در مقام یک نویسنده برای بسیاری از کردها ناشناخته است. آیا کردها به شما نزدیک نمی شوند یا شما خود را از کردها دور نگه داشته اید؟
ش.فتاح: بیشتر من هستم که می خواهم یک نوع دوری در بین ما وجود داشته باشد. من جامعه ی کردی را از طریق خانواده ی خودم می شناسم، اما من شناخت آن چنانی که یک شخص در این اجتماع بزرگ شده وزندگی می کند ندارم. من در آلمان زندگیم راآغاز کرده ام و در همین جا زبان نوشتاری خود را پیدا کرده ام. پس برای آنکه بتوانم با این حقیقت عجیب کنار بیایم، که من به آن نزدیک هستم بدون آنکه واقعا به آن نزدیک باشم، باید زبانی را خلق کنم.من معتقدم که این درآینده به مشکلی برای بسیاری از افراد تبدیل می شود زیرا اشخاص دیگری نیز کشورخود را ترک کرده اند ودرکشوری دیگرزندگی می کنند یاکار می کنند. پس نه تنها من در این شرایط هستم ، بلکه بسیاری از افراد همین شرایط را دارند.
رووداو: شمابه زبان آلمانی می نویسید، نظر شما چیست که کتاب هایت را به زبان کردی ببینید؟
ش.فتاح: بسیارخوشحالم می کند.اگرچه می دانم که شرایط انتشار در کردستان آسان نیست، اما من معتقدم که کار بزرگی است شخص یه ذره خود را به زحمت بیاندازد .برای من نیز جالب خواهد بود بود بدانم مردم چه نظری دارند موقعی چیزی را از افرادی می گیرند که آنهاراپشت سرگذاشته.
رووداو: این چه احساسی است که فردی یک نویسنده آلمانی باشد و دختر عمویش بانوی اول عراق باشد، آیا این شرایط باهم ضدیت ندارد؟
ش.فتاح: "در حالی که می خندد" واقعا ضدیت دارد. حقیقتا من تعجب می کنم که اینگونه است. من بعضی اوقات هیروخان را می بینم و مفصل باهاش صحبت می کنم
رووداو: در چه موردی با هم صحبت می کنید؟
ش.فتاح: در همه ی موارد.خصوصا در مورد زمانی که در کوهستانهای کردستان پیشمرگ بود و کیف"چانیل"به کول داشت. یک بار نیز به من گفت که روبروی حمله ی تانکها قرار گرفته ، داستانهایش مفصل و بدون مرز هستند.
رووداو: چه احساسی داری زمانی که به این داستانها گوش می دهی؟
ش.فتاح: آنگاه من مانند یک کرد خودم را احساس می کنم .هرزمان که پدرم در موردکردستان صحبت می کرد یا به سخنان افرادی که در کوههای کردستان بودند گوش می دادم ،شریک احساساتشان می شدم و من خودم را کنار آنها می دیدم. هنگام دادگاهی کردن صدام حسین داستانهای غمگنانه ای در مورد کردها می شنیدم.در اینگونه شرایط من از آنها طرفداری می کنم .من این را در احساس خودم می بینم.در این هنگام من نمی توانم بگویم که از آنها دور هستم و با آنها در ارتباط نیستم.
اولین رمانش به اسم"ایم گرینتسلاند"،( درسرزمین نزدیک مرز) ، جایزه ی آسپیکته ی گرفت.
کتابهایش عبارتند از:
1-"ایم گرینتسلاند-در سرزمین نزدیک مرز"2001.2002 ،
2donnie-
3-"اونکلچن-عموی کوچک"2004
4-"داس دونکله شیف-کشتی تاریک"2008
"ایم گرینتسلاند"و"اونکلچن"به زبان فرانسه نیز ترجمه شده اند.
ترجمه از کردی به فارسی : آژوان محمدیان
ajwan82@yahoo.com
سلاخی زار می گریست
پاسخحذفبه قناری کوچکی دلباخته بود