گفتوگو با جمال الغیطانی، رماننویس بزرگ مصری
بخش نخست
از نقش با فرش تا نقش با واژهها
جمال احمد الغیطانی علی رماننویس و قصهپرداز معروف مصری به سال 1945میلادی در روستای جهینهی استان جرجا (سوهاج) فعلی پا به عرصهی وجود نهاد و سی سال با خانوادهی خود در محلهی جمالیه از محلههای قدیمی قاهره زندگی کرد.
جمال الغیطانی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان وارد هنرستان فنیوحرفهیی شد و مدت سه سال به فراگیری هنر طراحی و شیوهی رنگآمیزی فرش پرداخت، وی پس از فارغ التحصیلی به سال 1964میلادی به عنوان طراح فرش در شرکت تعاونی و تولید فرش مشغول به کار شد و به صورت بازرس شرکت به کارگاههای کوچک روستاهای مختلف از استانهای مصر سرکشی کرد؛ سپس مدیر شرکت تعاونی خان خلیلی شد و با بسیاری از کارگران ماهر و حرفهیی آشنایی پیدا کرد و بعد از چاپ نخستین کتابش با محمود امین دانشمند و متفکر مشهور مارکسیست مصر که رئیس مجلهی ((اخبار الیوم)) بود، دوست شد و با وی همکاری کرد و به حرفهی روزنامهنگاری روی آورد سپس مدتی نیز به عنوان خبرنگار و گزارشگر جبهههای نبرد مصر و اسرائیل پس از اشغال صحرای سینا فعالیت کرد و دبیر بخش نظامی روزنامهی ((الاخبار الیومیه)) که در سطح وسیعی پخش میشد، بود و این مسئولیت را تا سال 1976میلادی ادامه داد.
جمال الغیطانی شاهد جنگ فرسایشی جبههی مصر سال 1969 و 1970میلادی و نیز جنگ اکتبر 1973میلادی در دو جبههی مصر و سوریه بود و از مناطق صحرایی خاورمیانه مانند شمال عراق به سال 1975میلادی و لبنان به سال 1980میلادی و نیز جبهههای جنگ عراق و ایران به سال 1980تا1988 میلادی دیدن کرد.
جمال الغیطانی به سال 1985میلادی دبیر ادبی روزنامهی ((الاخبار)) شد و مطلب مینوشت، سپس سردبیر((کتاب الیوم)) شد و مطالبی به صورت پیاپی ماهانه مینوشت و پس از آن سردبیری ((اخبار الادب)) را به سال 1993میلادی به عهده گرفت. جمال الغیطانی در سال 1975میلادی ازدواج کرد و از این ازدوج پسری به نام محمد و دختری به نام ماجده دارد.
اولین قصهی کوتاهش را در سال 1959میلادی نوشت و در سال1963میلادی نخستین قصهاش به نام ((الزیاره)) {دیدار} در مجلهی ((الأدیب)) لبنان چاپ شد و در همان ماه مقالهیی در مجلهی ((الأدب)) که شیخ امین الخولی آن را منتشر میکرد به چاپ رساند و مطلب مقاله پیرامون کتاب ترجمه شدهیی بود دربارهی قصههای روانشناختی.
از جمال الغیطانی دهها قصهی کوتاه از سال 1963تا 1969میلادی در روزنامهها و مجلات مصری و عربی منتشر شد. از وی در همان زمان نیز دو قصهی بلند اولی به نام ((حکایات موظف کبیر جداً)) {قصههای کارمندی بسیار بزرگ} در روزنامهی ((المحرر)) لبنان به سال 1964میلادی و دومی به نام ((حکایات موظف صغیر جداً)) {قصههای کارمندی بسیار کوچک} در مجلهی ((الجمهور الجدید)) به سال 1965میلادی منتشر شد. جمال الغیطانی در فاصلهی سالهای 1963تا 1968 میلادی سه رمان نوشت شامل: ((رحیل الخریف الدامی)) {کوچ خونین پاییزی} که هرگز چاپ نشد و ((محکمه الأیام)) {روزهای دادگاه} که دست نوشتههای آن به هنگام دستگیری وی به سال 1966میلادی از بین رفت و نیز ((اعتقال المغیب)) {دستگیری مخفیانه} که این کتاب هم دچار سرنوشت کتاب قبلی شد.
نخستین کتاب جمال الغیطانی به نام ((اوراق شاب عاش منذ الف عام)) {دست نوشتههای جوانی که هزار سال زندگی کرد} شامل پنج قصهی کوتاه در سال 1969میلادی منتشر شد.
از جمال الغیطانی تاکنون نزدیک به سی و دو اثر منتشر شده که برخی از آنها به زبانهای آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است و مهمترین آنها:
1-اوراق شاب عاش منذ الف عام (دست نوشتههای جوانی که به مدت هزار سال زندگی کرد)
2- الزویل (جنبش)
3- حراس البوابه الشرقیه (نگهبانان درب شرقی)
4- متون الأهرام (نقش نوشتههای اهرام)
5- سفر البنیان (سرگذشت معماری)
6- وقائع حاره الزعفرانی ( حوادث محلهی الزعفرانی)
7- شطح المدینه (دور شدن شهر)
8- الزینی برکات و...
***
سامی کلیب از خبرنگاران برجستهی شبکهی تلویزیون الجزیره مصاحبهیی با جمال الغیطانی دارد که در این جا برای آگاهی دوستداران ادبیات عرب آمده است.
سامی کلیب: از نوشتن بگویید از نقش با قالی تا نقش با واژهها...
جمال الغیطانی: نوشتن ذات حقیقی من است و هر چیزی بدون آن برایم عبث است در واقع نوشتن علاقهی من است.
سامی کلیب: مثل علاقهی پدر به فرزند یا خانواده..
جمال الغیطانی: بله مثل علاقهی پدر به فرزند یا علاقهی مادر به جنین خود یعنی میخواهم بگویم من نمیتوانم خویشتن را جز نویسنده بدانم، نویسندگی گوهر حقیقی من است، چه چیزی این وجود را نگه میدارد؟ جهان بدون نوشتن را تصور بکن!..
سامی کلیب: و آیا تصور نوشتن به زبان عربی بدون جمال الغیطانی ممکن است؟ این ادیب مصری که دهها رمان از او به زبانهای مختلف جهان ترجمه شده و دارای شخصیتی است که در بیان رمان عربی بسیار مورد احترام بوده و هست و این که چه کسی باور میکرد جوانی که طراحی فرش آموخته و نقش و نگار بستن با نخهای ابریشمین را تجربه کرده و کارشناس کارگاههای بافندگی فرش، اکنون نویسندهیی بزرگ و نوآوری مشهور در جهان باشد؟
جمال الغیطانی: در مصر با توجه به نظام آموزشی که دارد کسی شغل یا حرفه و یا تخصص دلخواهش را که انتخاب کرده، نمیآموزد ممکن است با نیم درجه اختلاف این امر برای برخی اتفاق بیفتد در مجموع به جای این که برود داروسازی بخوتند که مورد علاقهی اوست، کشاورزی میآموزد و این سیستم طبیعتاً باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد.من به شکرانه از آن چه که تا اندازهیی آموختهام، خوشحالام و اگر زمان قابل برگشت میبود همین مسیر را بار دیگر برمیگزیدم؛ بله من بعد از پایان تحصیلات دبیرستان...
سامی کلیب: اگر آن را ادامه میدادید از نظر مادی ثروتمندتر نبودید..
جمال الغیطانی: من اکنون دوستانی دارم نه میلیونر بلکه میلیاردرند در صنعت قالی، ببین من بعد از تحصیلات دبیرستان...
سامی کلیب: با عرض پوزش آیا پشیمان نیستید که چرا در مسیر صنعت قالی گام ننهادی؟
جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا هر آن چه را که بخواهم میتوانم در حوزهی نوشتن به دست بیاورم و سرشتم را با همان ادبیات محقق کنم.
سامی کلییب: از اساس ادبیات را دوست داشتید یا از آن زمان که دانستی و صنعت قالی را فرا گرفتید؟
جمال الغیطانی: من ادیب به دنیا آمدم و کسی ادبیات را به من آموزش نداد، خودم مسیرم را کشف کردم، از آن زمان که داستانهای خیال انگیز برای مادرم که ضمن کار کردن در منزل بود، میگفتم و کنارش میماندم و از مردمی که از آسمان فرو میافتادند، روایت میکردم و یا دربارهی چاهی در محله که درون آن رفته بودم و شهر اسرار آمیزی را کشف کرده بودم و او مرا در این روایتها همراهی میکرد، برای اینکه من با این روایتها به او آرامش میدادم و این هم شیوهیی از کارهای خیال پردازانهی من بود.
سامی کلیب: همین طور بافندگی قالی؟
جمال الغیطانی: بله، بعد از اینکه موفق به گرفتن مدرک دبیرستان شدم با خود قرار گذاشتم که مسیر تحصیلم را کوتاه کنم اما پدرم قبول نکرد من تصمیم داشتم به هنرستان بروم تا بتوانم به خانواده کمک کنم ولی ایشان قرآن به دست، نزدم آمد و از من خواست که قسم بخورم تا آموزش عالی ببینم زیرا ایشان اعتقادی به آموزشهای هنرستان نداشت و من یادم میآید آن هنگام که...
سامی کلیب: این عجیب است با وجود داشتن زندگی فقیرانه و میدانست که رفتن شما به هنرستان ممکن بود برای او از نظر مالی بهتر باشد و این یعنی اینکه ایشان در مسیر شما گام بر میداشت، مسیر ادبی. آیا همین طور است؟
جمال الغیطانی: او جملهیی به ما میگفت: که من شما را نیاز دارم که بیاموزید تا آنچه را که من کشیدهام و دیدهام، شما نکشید و نبینید. رنجهایی را که کشیده بود و حتی اکنون من هم، فرقی نمیکند، چیزی جز علم برای فرزندانم نیندوختهام، من برج و بارویی از دانش برای فرزندانم ساختهام.
سامی کلیب: آیا از آغاز اینگونه بودهاید با توجه به آنچه ابراز داشتید، حتی از خلال مطالعه کردن که متأثر میشدید از برخی رمانها که در آنها از سرقت ثروتمندان و گرسنگی بیچارهگان مثلاً صحبت میشد؟
جمال الغیطانی: بله این کاملاً درست است و من اولین رمانی که در زندگیام خواندم بینوایان بود به مدت هفت سال پیاپی و صفحاتی از آن را که مربوط به انقلاب بود، عمل انقلابی ژان والژان از بر میکردم ولی پس از آن آرسن لوپن {کاراکتر داستانهای موریس لوبلان فرانسوی} را کشف کردم با این وصف بسیاری از ادیبان در بارهی آرسن لوپن چیزی بیان نمیکنند و در بارهی مجموعه رمانهای {لوبلان} که نقش بزرگی در علاقه ما به خواندن رمانهای جهان بازی میکرد و این در زمان عمر عبدالعزیز امین در دههی سی میلادی بود من آنها را میخواندم وبه صورت کتابهای دست دوم تهیه میکردم.
سامی کلیب: ولی من اینگونه گمان میکردم که استاد جمال الغیطانی آنگاه که بینوایان ویکتور هوگو را میخواند در همان حال هم تارزان و یا قصه های جحا و جان بولات را میخواند.
جمال الغیطانی: و هزار و یک شب و داستان عنتره بن شداد و صفحاتی از آن داستانها را از بر میکردم و از آنها در گفتوگوهایم با دوستان در مدرسه استفاده میکردم، مثلاً اگر با یکی از آنها درگیر میشدم و یا مشاجره میکردم به او میگفتم، با تو با دستکش چرمین رو به رو خواهم شد و این جملهیی از رمان سه تفنگدار الکساندر دوما است در حالی که من تمام عمر دستکش چرمین به دست نکردم و نمیدانم اصلاً آن چگونه دستکشی است.
سامی کلیب: آیا آن زمان که طراحی قالی میکردید گاه فراغت رمان میخواندید؟
جمال الغیطانی: نه، آن زمان که آموزش فنی میدیدم وقتی که وارد هنرستان شدم و به یاد دارم که تصمیم داشتم میکانیک بخوانم...
سامی کلیب: میکانیک اتوموبیل؟
جمال الغیطانی: میکانیک ماشینهای بافندگی، وقتی وارد هنرستان شدم، ماشین بافندگی را دیدم و دار قالی را که از چهار قطعه چوب بود و ریسمانها و رنگها، سر خورده شدم، و از خود پرسیدم آیا عاقبت کارم همین است؟ تا اینکه استاد مسنی به نام استاد سید پیشم آمد و کنارم نشست و گفت: چه شده، چرا این قدر ناراحتی؟ گفتم: نه هرگز، فقط من میخواستم و در بارهی نیازمان به ماشینهای پیچیده که شما بهترمیدانید یعنی به او گفتم من میخواستم میکانیک ماشینهای بافندگی را بیاموزم، به من گفت: مگر کسی میتواند رنگهایی این چنین را نادیده بگیرد و یا گلهایی این چنین زیبا را، و شما از روغن ماشین وماشینهای بافندگی میگویی؟ رنگ زرد را ببین کنار قرمز چقدر زیباست؟ تازه شما فقط این را نمیآموزی، شیوهی ساخت رنگها را هم میآموزی، آن استاد مرا شیفتهی هنر کرد، هنر قالی و اینگونه یکی پس از دیگری تا اینکه شروع کردم به کشف و بررسی تاریخ و هنر توامان.
سامیکلیب: جمال الغیطانی به مدت چهار سال در این حرفه یعنی طراحی نقش و نگار فرش تبحر یافت ولی ادبیات به تمامی او را ربود آن گونه که سیاست او را در ابتدای زندگیش ربوده بود و به جریان مارکسیستی گرایش نمود و دستگیر شد، بسیار خوب بگذار به گونهیی روشن در بارهی مسائل سخن بگوییم زیرا از تاریخ میگوییم، و به چهل سال پیش برمیگردیم شما بدون شک از جریانهای کارگری در جهان متأثر شدید و به فعالیت جدی سیاسی پرداختید هر چند که در سطح مجموعهیی از جوانان آن روزگار سعی داشتید چهرهی نظام را تغییر داده و بدان جهت سوسیالیستی و دفاع از محرومان بدهید، دربارهی فقرا، کارگران و جز آنها... آیا شما عضو هم شدید؟ یعنی آیا به گونهیی رسمی به حزب کمونیست پیوستید؟
جمال الغیطانی: پاسخ من همانیاست که به هنگام شکنجه در آن زمان دادم...
سامی کلیب: میدانم، و در واقع شما در 15 سالگی نخستین دست نوشتهها را داشتید.
جمال الغیطانی: در واقع داستان این مرحله از زندگیم را برای چه به شما میگویم؟ برای این که در سال 1964میلادی سازمانهای کمونیستی بزرگی در مصر وجود داشتند که منحل شدند و مسیر ادغام در اتحادیهی جهانی سوسیالیسم به عنوان تنها راه انتخاب شد و به آنجا رسید که...
سامی کلیب: درست است برخی این عمل را میانهروی و برخی آن را حرکتی تاکتیکی در آن زمان میپنداشتند.
جمال الغیطانی: قطعا، در آن زمان ما مجموعهیی از فرهیختگان و نویسندگان دههی شصت بودیم، یعنی نامهایی را بهیاد میآورم از الأنبودی تا یحیی طاهر عبدالله، صلاح عیسی، صبری حافظ، همهی اینها بودند و...
سامی کلیب: صنع الله ابراهیم و شریف حداد.
جمال الغیطانی: نه، صنع الله ابراهیم پیشتر از ما بود.
سامی کلیب: نه زیاد یعنی سالهای کمی.
جمال الغیطانی: صنع الله در سال 1959میلادی به زندان افتاد و من در آن موقع 15 سال بیشتر نداشتم در حالی که من از سال 1965میلادی شروع کردم یعنی در سال 1964 میلادی به مجموعه پیوستم که بدون شک در همان زمانم رؤیاهای بزرگی در سر داشتم.
سامی کلیب: ولی در سال 1959میلادی شما در 15 سالگی نخستین دست نوشتهها را داشتید.
جمال الغیطانی: اندیشهی عدالت اجتماعی درون من از دو منشأ سرچشمه میگیرد...
سامی کلیب: نه مرا سرگردان نکنید، شما به حزب کمونیست پیوستید یا نه؟
جمال الغیطانی: حزب کمونیستی نبود، تنها سازمان کوچکی وجود داشت با نام اختصاری (و.ش) یعنی وحدت کمونیستها و حدود یک سال دوام نیاورد...
سامی کلیب: در مورد باور و تعبیر شما و این که در آن زمان آیا جریانی و موجی این چنین وجود داشت، بگویید...
جمال الغیطانی: در شرایطی این چنین، بخش بزرگی از فرهیختهگان اندیشهی چپ داشتند و من با دوستانی آشنا شدم که در زندگیم بسیار نقش مهمی بازی میکردند...
سامی کلیب: به جز آن چیزی که در اندیشهی سرسختانهی اخوان المسلمین وجود داشت یعنی اینکه...
جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا اندیشهی عمومی در آن زمان اندیشهی چپ بوده، اخوان المسلمین هم وجود داشتند ولی سرشت من چیز دیگری بود...
سامی کلیب: نزدیک به آنان.
جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا من معتقدم که دین مسئلهیی بین انسان و خدای خویش است...
سامی کلیب: حتی اکنون؟
جمال الغیطانی: حتی اکنون، دین مسئلهیی است، یعنی اگر انسانی پیش من بیاید و به من بگوید که به نام دین سخن میگویم و به نام دین حکومت میکنم به اعتقادم این بسیار خطرناک است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر