آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

اعتراض های کارگران

روزکارگر- شماره۳. تجمعهای اعتراضی کارگران اخراجی در قزوین. سیاستهای ضدمردمی آخوندها همراه با واردات بی رویه منسوجات با کیفیت پایین از کشورهای چین و ترکیه و کشورهای جنوب شرق اسیا, صنعت نساجی را در کشور منهدم کرده است

تجمعهای اعتراضی کارگران اخراجی در شهرهای مختلف کشور ادامه دارد

در تهران, تعدادی از کارگران تعمیرگاههای مجاز «ایران خودرو» در اعتراض به وضعیت نامناسب شغلی خود و سطح نازل کار, در مقابل نمایندگی این کارخانه در خیابان آزادی دست به تجمع زدند. واردات بیرویه قطعات یدکی از کشور چین, سطح کار در این نمایندگیها را به شدت نازل کرده و کارگران به طور مستمر در معرض اعتراضات مردم به دلیل کیفیت پایین کار قرار دارند.
در شهرری, روز سه شنبه۷اردیبهشت, بیش از ۵۰تن از کارگران شرکت «همگن» در شمس آباد, مقابل فرمانداری این شهر دست به اعتراض زده و خواستار حقوق معوقه خود شدند.
در مرودشت, تجمع اعتراضی کارگران اخراجی مجتمع گوشت فارس, در مقابل در این کارخانه, اداره کار و اداره بیمه این شهرستان, طی روزهای اخیر نیز ادامه یافته است. این واحد تولیدی با ۱۴۰۰کارگر اکنون به طور کامل تعطیل شده است. کارگزاران آخوندها از هرگونه رسیدگی به اعتراضات کارگران, که از فروردین ماه شروع شده, و پاسخگویی به مطالبات آنان ازجمله بازنشستگی شان, سر باز می زند.
در رشت, در روز ۷اردیبهشت, کارگران کارخانه ریسندگی «خاور» با تجمع در مقابل کارخانه, مانع ورود هیئت مشاوره مدیریت به کارخانه شدند. اعتراضات کارگران برای احقاق حقوق و مزایای خود از جمله پرداخت نکردن حقوق سه ماه گذشته طی روزهای قبل نیز ادامه داشته است.
در کرمان, در روز ۴اردیبهشت, نزدیک به ۵۰نفر از کارگران کارخانه قند «بردسیر», همراه با خانواده هایشان در مقابل در این کارخانه, تجمع کرده و خواستار پرداخت حقوق معوقه و اشتغال خود شدند.
ورشکستگی اقتصادی و انهدام صنایع کشور و به خاک سیاه نشستن کارگران و زحمتکشان ایرانی از جمله عوارض چپاولگریها و همچنین سیاستهای ضدمردمی رژیم آخوندی در به هدر دادن سرمایه ها و ثروت هنگفت مردم ایران در پروژه های تولید تسلیحات اتمی و صدور تروریسم است.
مقاومت ایران, در آستانه روز جهانی کارگر, سازمان جهانی کار, عموم سندیکاها و اتحادیه های کارگری و ارگانهای مدافع حقوق کارگران در سراسر جهان را به دفاع از حقوق کارگران ایرانی و محکوم کردن سیاستهای ضد کارگری و سرکوبگرانه رژیم آخوندی فرا می خواند.

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران

۱۰اردیبهشت۱۳۸۹(۳۰آوریل۲۰۱۰)

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه



روز جهانی کارگر


قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر ( تشکل های کارگری ایران)

آوریل 27, 2010

اول ماه مه روز همبستگی بین المللی طبقه کارگر و روز اعتراض جهانی کارگران به فقر و فلاکت و نابرابری است. در این روز میلیونها کارگر در سراسر جهان دست از کار می کشند، خیابانها را به تسخیر خود در می آورند و با اعلام خشم و انزجار از مصائب بی شماری که نظام سرمایه داری بر بشریت تحمیل کرده است، رهائی از ستم و استثمار و بر پائی دنیائی بهتر را فریاد میزنند.


قطعنامه مشترک روز جهانی کارگر ( تشکل های کارگری ایران)

طنین اعتراض به مشقات نظام سرمایه داری و برابری خواهی کارگران در اقصی نقاط جهان در حالی در روز اول ماه مه پهنه گیتی را در برمیگیرد که علاوه بر ممنوعیت برگزاری مراسم این روز در ایران، هم اکنون بسیاری از کارگران برگزار کننده مراسم اول ماه مه سال ٨٨ یا به زندان محکوم شده اند و یا در معرض صدور احکام سنگین قضائی قرار دارند و دهها تن از فعالین و رهبران کارگری به جرم برپائی تشکلهای کارگری و دفاع از حقوق انسانی شان در زندانها بسر میبرند.
تحمیل چنین ابعاد وحشتناکی از بی حقوقی اجتماعی بر کارگران ایران در شرایطی است که سیستم سرمایه داری ایران پس از گذشت سه دهه از انقلاب بهمن ۵۷، دستمزد کارگران را به یک چهارم مبلغ زیر خط فقر تقلیل داده و با عدم پرداخت بموقع این دستمزدها و اخراج و بیکار سازی توده های عظیمی از کارگران و رواج قراردادهای موقت و سفید امضا شرایط به غایت جهنمی را بر میلیون ها خانواده کارگری تحمیل کرده است و امروزه برای تضمین بیش از پیش سود آوری سرمایه با به تعطیلی کشاندن کارخانه ها و طرح قطع یارانه ها در صدد است تا آخرین لقمه ها برای زنده ماندن میلیونها خانواده کارگری را از سفره آنان به جیب صاحبان سرمایه سرازیر کند.
اما همانگونه که ما کارگران ایران در انقلاب بهمن ۵۷ و سالهای اخیر نشان دادیم تاب تحمل اینهمه فلاکت و بی حقوقی را نخواهیم آورد و علیرغم زندان و سرکوب، پیشاپیش عموم مردم ایران در مقابل لگد مال شدن بدیهی ترین حقوق انسانی خود ایستادگی خواهیم کرد و اجازه نخواهیم داد بیش از این حق حیات و هستی ما را به تباهی بکشانند. ما تولید کنندگان اصلی تمامی ثروتها و تعمات موجود در جامعه هستیم و داشتن یک زندگی انسانی مطابق با بالاترین استانداردهای زندگی بشر امروز را حق مسلم خود و عموم توده های مردم ایران میدانیم.
در این راستا ما ضمن اعتراض به وضعیت موجود که از روز جهانی کارگر سال گذشته به این سو کارگران و عموم توده های مردم ایران را بیش از پیش در معرض سرکوب و تحمیل بی حقوقی قرار داده است بر تحقق مطالبات زیر پای می فشاریم و خواهان تحقق فوری و بی قید شرط همه آنها هستیم:

۱- برپایی تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، تجمع و آزادی بیان حق مسلم ما است و این خواسته ها باید بدون قید و شرط به عنوان حقوق خدشه ناپذیر اجتماعی کارگران و عموم مردم ایران به رسمیت شناخته شوند،

۲- ما طرح قطع یارانه ها (هدفمند کردن یارانه ها) و حداقل دستمزد ٣۰٣ هزار تومانی را تحمیل مرگ تدریجی بر میلیون ها خانواده کارگری میدانیم و خواهان توقف فوری طرح قطع یارانه ها و افزایش حداقل دستمزدها به یک میلیون تومان هستیم،

٣- دستمزدهای معوقه کارگران باید فورا” و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت شود و عدم پرداخت آن بایستی به مثابه یک جرم قابل تعقیب قضائی تلقی گردد و خسارت ناشی از آن به کارگران پرداخت شود،

۴- اخراج و بیکارسازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده و یا به سن اشتغال رسیده اند و آماده به کار هستند باید تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری متناسب با یک زندگی انسانی برخوردار شوند،

۵- ما خواهان محو قراردادهای موقت و سفید امضاء، تامین امنیت شغلی کارگران و تمامی مزد بگیران، رعایت بالاترین استانداردهای بهداشت و ایمنی کار و بر چیده شدن تمامی نهادهای دست ساز دولتی از محیط های کار هستیم،

۶- ما خواهان لغو مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط ابراهیم مددی، منصور اسالو، علی نجاتی و کلیه فعالین کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی و اعتراضی از زندان و توقف پیگردهای قضایی علیه آنان هستیم،

۷- ما ضمن محکوم کردن هرگونه تعرض به اعتراضات کارگری و اعتراضات مردمی، اعتراض به هرگونه بی حقوقی و ابراز عقیده را حق مسلم و خدشه ناپذیر کارگران و عموم مردم می دانیم،

٨- ما خواهان لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی هستیم،

۹- ما خواهان برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهره مندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی هستیم،

۱۰- کار کودکان باید محو گردد و تمامی کودکان باید جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین، نوع جنسیت و وابستگی های ملی و ن‍‍ژادی و مذهبی از امکانات آموزشی، رفاهی و بهداشتی یکسان و رایگانی برخوردار شوند،

۱۱- ما بدینوسیله پشتیبانی خود را از تمامی جنبش های اجتماعی آزادی خواهانه اعلام می داریم و دستگیری، محاکمه و به زندان افکندن فعالین این جنبش ها را قویا” محکوم می کنیم،

۱۲- ما ضمن اعلام حمایت قاطعانه از مطالبات معلمان، پرستاران و سایر اقشار زحمتکش جامعه، خود را متحد آنها می دانیم و خواهان تحقق فوری مطالبات آنان هستیم،

۱٣- ما بخشی از کارگران جهان هستیم و اخراج و تحمیل هرگونه تبعیض بر کارگران مهاجر افغانی و سایر ملیت ها را به هر بهانه ای محکوم می کنیم،

۱۴- ما ضمن قدردانی از تمامی حمایت های بین المللی از مبارزات کارگران در ایران و حمایت قاطعانه از اعتراضات و خواسته های کارگران در سراسر جهان خود را متحد آنان می دانیم و بیش از هر زمان دیگری بر همبستگی بین المللی کارگران برای رهایی از مشقات نظام سرمایه داری تاکید می کنیم،

۱۵- اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام گردد و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم این روز ملغی گردد.

زنده باد اول ماه مه
زنده باد همبستگی بین المللی کارگران

۱ مه ۲۰۱۰ ۱۱اردیبهشت۱٣٨۹

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه
اتحادیه آزاد کارگران ایران
هیئت بازگشائی سندیکای فلز کار و مکانیک
هیئت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش
انجمن صنفی کارگران برق و فلز کار کرمانشاه
کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری
انجمن دفاع از کارگران اخراجی و بیکار سقز
شورای زنان

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

کوبه

من از شعر چه می خواهم؟
قدم زدن در بارگاهی که دریچه ایش نیست
من از بهانه چه می خواهم؟
پیچک شدن بر سترگ درختی که مرا جوانه نمی داند
قدم زنان در حیاط خلوت چشمانت
بی قراری دلهره آوره ایست از دلتنگی
هجوم سخت ناباوریت قد قامتم را شکست
چه نیازیست انسان یک دریچه مهر؟
مگر لهیده شدن قانون بی بازگشت نیست؟
پس دیگر چه می خواهی ای انسان؟
تمام زنانگی ام در بی آرایشی آینه به یغما رفت
در هجوم کابوس تو نبودن چه بازی سختی است
چشمک بازی من وکج دهنی ستاره
شب مقرر قرار تو با قامت گل واژه
قطره قطره حسرت تمنای دیدن به کوری ام می نشاند
چرا آستان تو را کوبه ای نیست
ودیوارها ساروج وار رفته تا ثریا
رمز شب تو چیست که من نیاموختم
فتح دستانت به کدامین قفل بسته شد که نیافتم؟
برایم زپرنده وآغوش ولبخند مگو نمی خواهم
سر دلتنگی غم هایت به کدام شانه نشانه رفته؟
کدام یک یک را می بوئیدید مشام تو وآن دسته یاس؟
چه جنگی دارم به خنجر مژرگانت که فتادم زخمی از آن
بیهوده در دهلیز پیچ وا پیچ درون پی تو می گردم
مکان تو زمان دیگری است به انکار
چرا آستان تو کوبه ندارد عزیزجان
چرا کوبه ندارد
کوبه ندارد
ندارد
ندارد به مهر واشتیاق

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

روز جهانی کتاب

بررسي حق مولف در پانزدهمين روز جهاني كتاب
1 ارديبهشت 1389 ساعت 16:48
مديركل يونسكو در پيام جهاني خود به مناسبت روز جهاني كتاب و حق مؤلف (23 آوريل 2010) با اشاره به پانزدهمين سالروز اين رويداد جهاني گفت: در پانزدهمين سالروز جهاني كتاب و حق مؤلف، فرصتي فراهم آمده كه نقش كتاب را در دنيايي كه مدام در حال تغيير و تحول است، بررسي كنيم._
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، يونسكو مراسم بزرگداشت روز جهاني كتاب و حق مؤلف در سراسر جهان را با هدف ترويج كتابخواني، عمليات چاپ و نشر و حفاظت از ميراث معنوي به كمك حق مؤلف در دنيا برگزار مي‌كند.

«ايرينا بوكووا» مديركل يونسكو در اين پيام آورده است: تصميم‌گيران و سياست‌گذاران، ناشران، آموزگاران، مربيان و جامعه مدني به طور كلي لازم است بار ديگر راه‌هاي مؤثر ترويج يگانه ابزار بدون جايگزين براي كسب علم و دانش را (كتاب) بررسي كنند. كتاب‌ها اطلاعات ما را از جهان‌بيني آنان افزايش مي‌دهند و به اين ترتيب درك ما را از جهان هستي ارتقا مي‌بخشند. علاوه بر اين، كتاب‌ها فرصت‌هايي براي پيشرفت در تمام سنين، به ويژه براي جوانان فراهم مي‌كنند.

در بخش ديگر اين پيام مي‌خوانيم:‌ آنگاه كه كتابي را گرامي مي‌داريم، به ياد داشته باشيم كه هنوز 759 ميليون نفر در سراسر جهان از نعمت خواندن و نوشتن محروم‌اند و بدانيم كه دو سوم اين تعداد را زنان تشكيل مي‌دهند. آزادي خواندن، يادگيري، دسترسي به فرهنگ‌هاي نا آشنا و يافته‌هاي پژوهشي، بدون ترديد از حقوق بنيادين بشر است همگي بايد بتوانند از حق آموزش بهره‌مند شوند.

وي مي‌افزايد: در سايه ظهور اشكال جديدي از كتاب، تغيير طراحي كتاب‌ها و شيوه‌هاي متفاوت توليد و دسترسي به محتواي كتاب‌ها بايد به خاطر داشت كه در صورت رعايت نكردن حق مؤلف، هيچ توسعه‌اي در زمينه كتاب ممكن نخواهد بود. اهميت اين مسأله در زماني كه پديده ديجيتالي شدن بيش از پيش، كتاب‌ها را در معرض استفاده غير قانوني قرار داده است، بيشتر جلوه مي‌كند.

مديركل يونسكو در سطور پاياني اين پيام آورده است: كتاب‌ها، آثاري علمي و هنري‌اند و انديشه‌هاي نو را ترويج مي‌كنند. آن‌ها به گونه‌اي شگفت‌انگيز، زاينده تنوع خلاق‌اند، دانش جهاني توليد مي‌كنند و گفت‌وگوي ميان فرهنگ‌ها را تسهيل مي‌كنند. كتاب‌ها ابزاري براي صلح‌اند. 23 آوريل 2010، بياييد با هم در سراسر جهان كتاب و همه مسائل مربوط به آن را تقدير كنيم.

به گزارش ايبنا، 23 آوريل روزي نمادين در تاريخ ادبيات جهان به حساب مي‌آيد زيرا در اين روز در سال 1616، «روانتس»، «شكسپير» و «اينكا گارسيلاسو دِلاوِگا» چشم از جهان فرو بستند. علاوه بر اين، تاريخ مذكور روز تولد يا مرگ ديگر نويسندگان معروف مانند «موريس درون»، «كي‌ لاسنس»، «ولاديمير ناباكف»، «ژوزف پلا»، «مانوئل مخيا» و «اليه خو نيز بوده است.

طبيعي است كه كنفرانس عمومي يونسكو اين تاريخ را براي بزرگداشت جهاني كتاب و نويسندگانش برگزيند و به اين وسيله همگان، به ويژه جوانان را به كشف لذت خواندن و نوشتن تشويق كند و احترام از دست رفته آناني كه در راه پيشرفت‌هاي فرهنگي و اجتماعي نوعي بشر كوشيده‌اند، احيا كند.

ايده اعلام اين روز به عنوان روز جهاني كتاب و حق مؤلف نخستين‌بار در كاتالونيا نشأت گرفت. در آن‌جا، در روز 23 آوريل، روز سن ژورژ، هر كتابي كه فروخته مي‌شود يك شاخه گل رز، به خريدار كتاب هديه داده مي‌شود. موفقيت روز جهاني كتاب و حق مؤلف به‌راستي بيش از هر چيز، به حمايت كليه گروه‌هاي ذي‌نفع از اين روز بستگي دارد.

اين گروه‌ها شامل نويسندگان، ناشران، معلمان، كتابداران، مؤسسات خصوصي و دولتي، سازمان‌هاي غيردولتي بشر دوستانه و رسانه‌هاي عمومي و دور هم جمع كردن گروه‌هاي ذي‌نفع در هر كشور مي‌شود. از مسووليت‌هاي كميسيون‌هاي ملي يونسكو، كلوپ‌هاي يونسكو، مراكز و انجمن‌ها، كتابخانه‌ها و مدارس مرتبط با يونسكو و تمام كساني است كه مايل‌اند در اين روز جهاني بزرگداشت كتاب‌ها و نويسنده‌ها، با هم و در كنار هم فعاليت كنند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

طلاق

سنندج - خبرنگارآفرينش
هر جامعه در حال توسعه در روند تحول خود با موانع گوناگوني برخورد مي کند که هر کدام به نوبه خود سبب رکود اين تحول مي شود. شيوع و گسترش آسيب هاي اجتماعي از جمله موانعي است که باعث هدر رفتن بسياري از سرمايه هاي جامعه انساني مي شود.
طلاق، از عوامل گسيختگي و از هم پاشيدگي کانون خانواده است که عواقب بسياري را براي افراد جامعه داشته و مي تواند منشا بسياري از آسيب هاي اجتماعي مانند انحرافات جنسي، خودکشي، فرار از منزل، سرقت، اعتياد، تکدي گري، ولگردي و غيره شود. نگاهي به تاريخچه نظام خانواده نشان مي دهد که همزمان با ازدواج، طلاق نيز وجود داشته و اين امر در تمام قوانين تمدن بشري وجود داشته و غالبا طلاق دهنده نيز مرد بوده است.
امروزه توسعه اقتصادي و اجتماعي ميزان طلاق را در جامعه بسيار افزايش داده است، آمارهاي جهاني مويد اين واقعيت است که ميزان طلاق در بسياري از جوامع افزايش يافته و روندي رو به رشد دارد.
طلاق، يک نوع بيماري است که جهان را در برگرفته و در ايران نيز هر ساله بر ميزان آن افزوده مي شود و خطر از هم پاشيده شدن، بر بسياري از خانواده ها سايه انداخته است.
طلاق، پديده اي چند عاملي بوده و داراي ابعاد گسترده اي است، به بيان ديگر طلاق متاثر از شرايط، اجتماعي، فرهنگي و رواني يک جامعه است و سلامت نهاد خانواده را تهديد مي کند. مروري بر آمار طلاق در کشور طي چند سال اخير نشانگر روند رو به افزايش اين معضل اجتماعي در برخي از استان ها نسبت به ساير استان هاي ديگر است. کردستان از جمله استان هايي است که طي چند سال اخير داراي نرخ بالايي در اين زمينه بوده است. در سال هاي 78 و 77 از اين منظر کردستان در رده هاي سوم و چهارم کشور قرار داشته است، هر چند نسبت طلاق در پي سال هاي 79 تا 81 در استان ثابت مانده و 5/10 درصد را نشان مي دهد، با اين حال هنوز نسبت به اکثر استان هاي کشور از ميزان بالايي برخوردار است. تحقيقات صورت گرفته در اين زمينه نشان مي دهد که طلاق در شهر سنندج به عنوان جدي ترين آسيب اجتماعي در سال 81 مطرح بوده و با توجه به اين عامل مي توان به بررسي دلايل افزايش طلاق در استان کردستان پرداخت. بر اين اساس بحث در شناخت واقعيت و عوامل طلاق و درجه تاثير اين عوامل و ابعاد مختلف اجتماعي، رواني آن مقوله اي است که سبب شده علاوه بر جامعه شناسان، گروه هاي ديگري از جمله روانشناسان به آن رغبت نشان دهند.
به گفته کارشناسان، بحث طلاق نه تنها باعث ايجاد مشکلات فردي بلکه باعث ايجاد مشکلات اجتماعي نيز خواهد شد. آمارهاي ارائه شده از اداره کل ثبت احوال استان کردستان نشان مي دهد که آمار طلاق طي سه ماهه نخست امسال با 607 واقعه در مقايسه با سال گذشته 6/28 درصد افزايش يافته است. اين آمارها در حاليست که در اين مدت همچنين چهارهزار و 551 واقعه ازدواج در استان صورت گرفته که در مقايسه با چهار هزار و 319 واقعه ازدواج مدت مشابه سال گذشته از رشد 37/5 درصدي برخوردار بوده است. آمارهاي ارائه شده اداره کل ثبت احوال استان اگر چه ميزان ازدواج را نيز افزايش يافته برآورد مي کند، اما بايد در اين ميان افزايش جمعيت جوان استان را نيز ناديده نگرفته است.
معاون اجتماعي سازمان بهزيستي کردستان در گفت و گوي اختصاصي با خبرنگار ما در ارتباط با علت افزايش طلاق در استان گفت: نمي توانيم براي علت افزايش طلاق در جامعه فقط يک عنصر را معيار اصلي قرار دهيم بلکه در اين امر فاکتورهاي متفاوتي دخيل هستند.
محسن شجاعي افزود: البته مردم نبايد طلاق را هميشه آسيب بدانند زيرا طلاق و جدا شدن زوجين از همديگر در بسياري از مواقع امري پسنديده است.
وي معتقد است: در مواردي که همسرآزاري و آسيب رواني براي زنان ايجاد مي شود، طلاق بهتر از همزيستي است. وي، با اشاره به اينکه سن پايين ازدواج يکي از دلايل اصلي افزايش طلاق در استان کردستان است، افزود: ناهمخواني سطح تحصيلات بين زوجين، وجود بحث ها و تفاوت هاي قومي و طبقاتي از ديگر عناصر اصلي افزايش طلاق در کردستان است. شجاعي ادامه داد: اختلاف سن عامل مهمي در افزايش طلاق است، به دليل اينکه امروزه اختلاف سن با گذشته که اگر بين 10 تا 15 سال تفاوت سني داشتند، مهم نبود، در عصر ارتباطات شکاف سليقه به طور قابل توجهي وجود دارد. وي اضافه کرد: اعتياد داشتن زن يا شوهر، دخالت منفي والدين در روابط زن و شوهر و وجود ازدواج هاي فاميلي و مصلحتي از ديگر دلايل افزايش طلاق در استان است.شجاعي، به نتايج منفي طلاق در جامعه اشاره کرد و گفت: بيشترين اثر منفي اين پديده اجتماعي بر فرزندان که به "بچه هاي طلاق" شهرت دارند، است. وي افزود: سرخوردگي فرد در جامعه و طرد شدن شخصيت زن و مرد از ديگر تبعات منفي طلاق است. شجاعي، بهترين روش و راهکار براي کنترل و يا کاهش آمار طلاق را فرهنگ سازي دانست و اظهار داشت: سازمان بهزيستي استان کردستان براي اين مهم، اقدام به برپايي سه مرکز مداخله در خانواده براي کاهش طلاق نموده است. وي گفت: راهنمايي زوجين در مورد عواقب طلاق و توزيع دفترهاي تبليغاتي بين زوجين از جمله اقداماتي است که در اين مراکز صورت مي گيرد. کارشناس و مسئول دفتر امور آسيب ديدگان اجتماعي سازمان بهزيستي استان کردستان نيز در اين مورد مي گويد: سال 83 حدود 344 زوج به مراکز طلاق استان مراجعه کردند. نيلوفر فريد افزود: از اين تعداد زوج که به اين مراکز مراجعه کرده اند، 140 مورد به طلاق و 157 مورد به سازش ختم شده است. مسئول دفتر امور آسيب ديدگان سازمان بهزيستي استان کردستان گفت: آمارها نشان مي دهد اين مرکز علاوه بر بررسي مشکل زوجين در مواقع مراجعه به خدمات مشاوره اي و راهنمايي نيز اقدام مي کنند. زيبا تارا مشاور امور زنان استانداري کردستان نيز در مورد افزايش طلاق در کردستان گفت: به کار بردن لفظ طلاق از جانب مردان براي زنان مشکلات و تبعات منفي فراواني به همراه دارد که در زندگي هميشه زنان را آزار مي دهد. به گفته وي، ضايع شدن حقوق فردي و انساني زنان نخستين تبعات منفي ناشي از طلاق است که در اين شرايط زنان احساس مي کنند که حقوق فردي و انساني آنان مورد هجمه قرار گرفته و تا حد زيادي در جامعه خرد شده اند.
وي از بين رفتن و ضايع شدن حقوق اجتماعي زنان را، يکي ديگر از تبعات منفي طلاق مي داند و معتقد است: ضايع شدن حقوق بهداشت بشر، ضايع شدن حقوق بشر اسلامي و ضايع شدن حقوق بهداشت باروري از ديگر تبعات منفي و مشکلات پيش آمده براي زنان پس از طلاق است.
وي ادامه داد: حمايت هاي حقوقي اعمال شده نيز تا حد زيادي مي تواند در کاهش اثرات منفي اين پديده موثر باشد و با ايجاد شدن چنين حمايت هاي زنان تا حد زيادي مي توانند در آرامش زندگي کنند.وي، راهکار کاهش آمار طلاق در استان کردستان را در ايجاد دوره هاي آموزش زوجين جوان و ارتقاي شناخت حقوق زوجين در بدو ازدواج مي داند.
نايب دبير کانون دفاع از حقوق زنان کردستان نيز در اين مورد مي گويد: در مناطق حاشيه اي و در نوار مرزي کشور يا به تعبيري در مناطقي که سنت هاي قومي و عشيره اي حاکميت وسيع تري بر زواياي زندگي افراد دارند، علاوه بر سنت هاي فراگيري که در سطح کشور حاکم است، سنت هاي قومي نيز به گونه اي محدوديت هاي خاصي در زندگي افراد به وجود مي آورند.
ثريا محمدي، با اشاره به اينکه ميزان آگاهي در يک زندگي زناشويي مي تواند انتخابگر معيارهاي حاکم بر جامعه باشد، گفت: طلاق يک زن به رغم باورهاي عامه مردم افتادني و يا گرفتني نيست زيرا يک ازدواج نبايد آنقدر بي اساس و پايه باشد که بعد از آن با يک لفظ از هم متلاشي شود. وي افزود: طلاق در کردستان در بسياري از موارد امنيت رواني زنان را به خطر انداخته است.

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

جمال الغیاسی رمان نویس مصری

گفت‌و‌گو با جمال الغیطانی، رمان‌نویس بزرگ مصری



بخش نخست




از نقش با فرش تا نقش با واژه‌ها






جمال احمد الغیطانی علی رمان‌نویس و قصه‌پرداز معروف مصری به سال 1945میلادی در روستای جهینه‌ی استان جرجا (سوهاج) فعلی پا به عرصه‌ی وجود نهاد و سی سال با خانواده‌ی خود در محله‌ی جمالیه از محله‌های قدیمی قاهره زندگی کرد.


جمال الغیطانی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان وارد هنرستان فنی‌و‌حرفه‌یی شد و مدت سه سال به فراگیری هنر طراحی و شیوه‌ی رنگ‌آمیزی فرش پرداخت، وی پس از فارغ التحصیلی به سال 1964میلادی به عنوان طراح فرش در شرکت تعاونی و تولید فرش مشغول به کار شد و به صورت بازرس شرکت به کارگاه‌های کوچک روستاهای مختلف از استان‌های مصر سرکشی کرد؛ سپس مدیر شرکت تعاونی خان خلیلی شد و با بسیاری از کارگران ماهر و حرفه‌یی آشنایی پیدا کرد و بعد از چاپ نخستین کتابش با محمود امین دانشمند و متفکر مشهور مارکسیست مصر که رئیس مجله‌ی ((اخبار الیوم)) بود، دوست شد و با وی همکاری کرد و به حرفه‌ی روزنامه‌نگاری روی آورد سپس مدتی نیز به عنوان خبرنگار و گزارشگر جبهه‌های نبرد مصر و اسرائیل پس از اشغال صحرای سینا فعالیت کرد و دبیر بخش نظامی روزنامه‌ی ((الاخبار الیومیه)) که در سطح وسیعی پخش می‌شد، بود و این مسئولیت را تا سال 1976میلادی ادامه داد.

جمال الغیطانی شاهد جنگ فرسایشی جبهه‌ی مصر سال 1969 و 1970میلادی و نیز جنگ اکتبر 1973میلادی در دو جبهه‌ی مصر و سوریه بود و از مناطق صحرایی خاورمیانه مانند شمال عراق به سال 1975میلادی و لبنان به سال 1980میلادی و نیز جبهه‌های جنگ عراق و ایران به سال 1980تا1988 میلادی دیدن کرد.

جمال الغیطانی به سال 1985میلادی دبیر ادبی روزنامه‌ی ((الاخبار)) شد و مطلب می‌نوشت، سپس سردبیر((کتاب الیوم)) شد و مطالبی به صورت پیاپی ماهانه می‌نوشت و پس از آن سردبیری ((اخبار الادب)) را به سال 1993میلادی به عهده گرفت. جمال الغیطانی در سال 1975میلادی ازدواج کرد و از این ازدوج پسری به نام محمد و دختری به نام ماجده دارد.

اولین قصه‌ی کوتاهش را در سال 1959میلادی نوشت و در سال1963میلادی نخستین قصه‌اش به نام ((الزیاره)) {دیدار} در مجله‌ی ((الأدیب)) لبنان چاپ شد و در همان ماه مقاله‌یی در مجله‌ی ((الأدب)) که شیخ امین الخولی آن را منتشر می‌کرد به چاپ رساند و مطلب مقاله پیرامون کتاب ترجمه شده‌یی بود درباره‌ی قصه‌های روان‌شناختی.

از جمال الغیطانی ده‌ها قصه‌ی کوتاه از سال 1963تا 1969میلادی در روزنامه‌ها و مجلات مصری و عربی منتشر شد. از وی در همان زمان نیز دو قصه‌ی بلند اولی به نام ((حکایات موظف کبیر جداً)) {قصه‌های کارمندی بسیار بزرگ} در روزنامه‌ی ((المحرر)) لبنان به سال 1964میلادی و دومی به نام ((حکایات موظف صغیر جداً)) {قصه‌های کارمندی بسیار کوچک} در مجله‌ی ((الجمهور الجدید)) به سال 1965میلادی منتشر شد. جمال الغیطانی در فاصله‌ی سال‌های 1963تا 1968 میلادی سه رمان نوشت شامل: ((رحیل الخریف الدامی)) {کوچ خونین پاییزی} که هرگز چاپ نشد و ((محکمه الأیام)) {روزهای دادگاه} که دست نوشته‌های آن به هنگام دستگیری وی به سال 1966میلادی از بین رفت و نیز ((اعتقال المغیب)) {دستگیری مخفیانه} که این کتاب هم دچار سرنوشت کتاب قبلی شد.

نخستین کتاب جمال الغیطانی به نام ((اوراق شاب عاش منذ الف عام)) {دست نوشته‌های جوانی که هزار سال زندگی کرد} شامل پنج قصه‌ی کوتاه در سال 1969میلادی منتشر شد.

از جمال الغیطانی تاکنون نزدیک به سی و دو اثر منتشر شده که برخی از آن‌ها به زبان‌های آلمانی و فرانسوی ترجمه شده است و مهم‌ترین آن‌ها:

1-اوراق شاب عاش منذ الف عام (دست نوشته‌های جوانی که به مدت هزار سال زندگی کرد)

2- الزویل (جنبش)

3- حراس البوابه الشرقیه (نگهبانان درب شرقی)

4- متون الأهرام (نقش نوشته‌های اهرام)

5- سفر البنیان (سرگذشت معماری)

6- وقائع حاره الزعفرانی ( حوادث محله‌ی الزعفرانی)

7- شطح المدینه (دور شدن شهر)

8- الزینی برکات و...



***




سامی کلیب از خبرنگاران برجسته‌ی شبکه‌ی تلویزیون الجزیره مصاحبه‌یی با جمال الغیطانی دارد که در این ‌جا برای آگاهی دوستداران ادبیات عرب آمده است.




سامی کلیب: از نوشتن بگویید از نقش با قالی تا نقش با واژه‌ها...




جمال الغیطانی: نوشتن ذات حقیقی من است و هر چیزی بدون آن برایم عبث است در واقع نوشتن علاقه‌ی من است.




سامی کلیب: مثل علاقه‌ی پدر به فرزند یا خانواده..




جمال الغیطانی: بله مثل علاقه‌ی پدر به فرزند یا علاقه‌ی مادر به جنین خود یعنی می‌خواهم بگویم من نمی‌توانم خویشتن را جز نویسنده بدانم، نویسندگی گوهر حقیقی من است، چه چیزی این وجود را نگه می‌دارد؟ جهان بدون نوشتن را تصور بکن!..




سامی کلیب: و آیا تصور نوشتن به زبان عربی بدون جمال الغیطانی ممکن است؟ این ادیب مصری که ده‌ها رمان از او به زبان‌های مختلف جهان ترجمه شده و دارای شخصیتی است که در بیان رمان عربی بسیار مورد احترام بوده و هست و این که چه کسی باور می‌کرد جوانی که طراحی فرش آموخته و نقش و نگار بستن با نخ‌های ابریشمین را تجربه کرده و کارشناس کارگاه‌های بافندگی فرش، اکنون نویسنده‌یی بزرگ و نوآوری مشهور در جهان باشد؟




جمال الغیطانی: در مصر با توجه به نظام آموزشی که دارد کسی شغل یا حرفه‌ و یا تخصص دل‌خواهش را که انتخاب کرده، نمی‌آموزد ممکن است با نیم درجه اختلاف این امر برای برخی اتفاق بیفتد در مجموع به جای این که برود داروسازی بخوتند که مورد علاقه‌ی اوست، کشاورزی می‌آموزد و این سیستم طبیعتاً باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد.من به شکرانه از‌ آن چه که تا اندازه‌یی آموخته‌ام، خوشحال‌ام و اگر زمان قابل برگشت می‌بود همین مسیر را بار دیگر برمی‌گزیدم؛ بله من بعد از پایان تحصیلات دبیرستان...




سامی کلیب: اگر آن را ادامه می‌دادید از نظر مادی ثروتمندتر نبودید..




جمال الغیطانی: من اکنون دوستانی دارم نه میلیونر بلکه میلیاردرند در صنعت قالی، ببین من بعد از تحصیلات دبیرستان...




سامی کلیب: با عرض پوزش آیا پشیمان نیستید که چرا در مسیر صنعت قالی گام ننهادی؟




جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا هر آن چه را که بخواهم می‌توانم در حوزه‌ی نوشتن به دست بیاورم و سرشتم را با همان ادبیات محقق ‌کنم.




سامی کلییب: از اساس ادبیات را دوست داشتید یا از آن زمان که دانستی و صنعت قالی را فرا گرفتید؟




جمال الغیطانی: من ادیب به دنیا آمدم و کسی ادبیات را به من آموزش نداد، خودم مسیرم را کشف کردم، از آن زمان که داستان‌های خیال انگیز برای مادرم که ضمن کار کردن در منزل بود، می‌گفتم و کنارش می‌ماندم و از مردمی که از آسمان فرو می‌افتادند، روایت می‌کردم و یا درباره‌ی چاهی در محله که درون آن رفته بودم و شهر اسرار آمیزی را کشف کرده بودم و او مرا در این روایت‌ها هم‌راهی می‌کرد، برای این‌که من با این روایت‌ها به او آرامش می‌دادم و این هم شیوه‌یی از کارهای خیال پردازانه‌ی من بود.




سامی کلیب: همین طور بافندگی قالی؟




جمال الغیطانی: بله، بعد از این‌که موفق به گرفتن مدرک دبیرستان شدم با خود قرار گذاشتم که مسیر تحصیلم را کوتاه کنم اما پدرم قبول نکرد من تصمیم داشتم به هنرستان بروم تا بتوانم به خانواده کمک کنم ولی ایشان قرآن به دست، نزدم آمد و از من خواست که قسم بخورم تا آموزش عالی ببینم زیرا ایشان اعتقادی به آموزش‌های هنرستان نداشت و من یادم می‌آید آن هنگام که...




سامی کلیب: این عجیب است با وجود داشتن زندگی فقیرانه و می‌دانست که رفتن شما به هنرستان ممکن بود برای او از نظر مالی بهتر باشد و این یعنی این‌که ایشان در مسیر شما گام بر می‌داشت، مسیر ادبی. آیا همین طور است؟




جمال الغیطانی: او جمله‌یی به ما می‌گفت: که من شما را نیاز دارم که بیاموزید تا آن‌چه را که من کشیده‌ام و دیده‌ام، شما نکشید و نبینید. رنج‌هایی را که کشیده بود و حتی اکنون من هم، فرقی نمی‌کند، چیزی جز علم برای فرزندانم نیندوخته‌ام، من برج و بارویی از دانش برای فرزندانم ساخته‌ام.




سامی کلیب: آیا از آغاز این‌گونه بوده‌اید با توجه به آن‌چه ابراز داشتید، حتی از خلال مطالعه کردن که متأثر می‌شدید از برخی رمان‌ها که در آن‌ها از سرقت ثروتمندان و گرسنگی بیچاره‌گان مثلاً صحبت می‌شد؟




جمال الغیطانی: بله این کاملاً درست است و من اولین رمانی که در زندگی‌ام خواندم بینوایان بود به مدت هفت سال پیاپی و صفحاتی از آن را که مربوط به انقلاب بود، عمل انقلابی ژان والژان از بر می‌کردم ولی پس از آن آرسن لوپن {کاراکتر داستان‌های موریس لوبلان فرانسوی} را کشف کردم با این وصف بسیاری از ادیبان در باره‌ی آرسن لوپن چیزی بیان نمی‌کنند و در باره‌ی مجموعه رمان‌های {لوبلان} که نقش بزرگی در علاقه ‌ما به خواندن رمان‌های جهان بازی می‌کرد و این در زمان عمر عبدالعزیز امین در دهه‌ی سی میلادی بود من آن‌ها را می‌خواندم وبه صورت کتاب‌های دست دوم تهیه می‌کردم.




سامی کلیب: ولی من این‌گونه گمان می‌کردم که استاد جمال الغیطانی آن‌گاه که بینوایان ویکتور هوگو را می‌خواند در همان حال هم تارزان و یا قصه های جحا و جان بولات را می‌خواند.




جمال الغیطانی: و هزار و یک شب و داستان عنتره بن شداد و صفحاتی از آن داستان‌ها را از بر می‌کردم و از آن‌ها در گفت‌وگو‌هایم با دوستان در مدرسه استفاده می‌کردم، مثلاً اگر با یکی از آن‌ها درگیر می‌شدم و یا مشاجره می‌کردم به او می‌گفتم، با تو با دستکش چرمین رو به رو خواهم شد و این جمله‌یی از رمان سه تفنگ‌دار الکساندر دوما است در حالی که من تمام عمر دستکش چرمین به دست نکردم و نمی‌دانم اصلاً آن چگونه دستکشی است.




سامی کلیب: آیا آن زمان که طراحی قالی می‌کردید گاه فراغت رمان می‌خواندید؟




جمال الغیطانی: نه، آن زمان که آموزش فنی می‌دیدم وقتی که وارد هنرستان شدم و به یاد دارم که تصمیم داشتم میکانیک بخوانم...




سامی کلیب: میکانیک اتوموبیل؟




جمال الغیطانی: میکانیک ماشین‌های بافندگی، وقتی وارد هنرستان شدم، ماشین بافندگی را دیدم و دار قالی را که از چهار قطعه چوب بود و ریسمان‌ها و رنگ‌ها، سر خورده شدم، و از خود پرسیدم آیا عاقبت کارم همین است؟ تا این‌که استاد مسنی به نام استاد سید پیشم آمد و کنارم نشست و گفت: چه شده، چرا این قدر ناراحتی؟ گفتم: نه هرگز، فقط من می‌خواستم و در باره‌ی نیازمان به ماشین‌های پیچیده که شما بهترمی‌دانید یعنی به او گفتم من می‌خواستم میکانیک ماشین‌های بافندگی را بیاموزم، به من گفت: مگر کسی می‌تواند رنگ‌هایی این چنین را نادیده بگیرد و یا گل‌هایی این چنین زیبا را، و شما از روغن ماشین وماشین‌های بافندگی می‌گویی؟ رنگ زرد را ببین کنار قرمز چقدر زیباست؟ تازه شما فقط این را نمی‌آموزی، شیوه‌ی ساخت رنگ‌ها را هم می‌آموزی، آن استاد مرا شیفته‌ی هنر کرد، هنر قالی و این‌گونه یکی پس از دیگری تا این‌که شروع کردم به کشف و بررسی تاریخ و هنر توامان.




سامی‌کلیب: جمال الغیطانی به مدت چهار سال در این حرفه یعنی طراحی نقش و نگار فرش تبحر یافت ولی ادبیات به تمامی او را ربود آن گونه که سیاست او را در ابتدای زندگیش ربوده بود و به جریان مارکسیستی گرایش نمود و دستگیر شد، بسیار خوب بگذار به گونه‌یی روشن در باره‌ی مسائل سخن بگوییم زیرا از تاریخ می‌گوییم، و به چهل سال پیش برمی‌گردیم شما بدون شک از جریان‌های کارگری در جهان متأثر شدید و به فعالیت جدی سیاسی پرداختید هر چند که در سطح مجموعه‌یی از جوانان آن روزگار سعی داشتید چهره‌ی نظام را تغییر داده و بدان جهت سوسیالیستی و دفاع از محرومان بدهید، درباره‌ی فقرا، کارگران و جز آن‌ها... آیا شما عضو هم شدید؟ یعنی آیا به گونه‌یی رسمی به حزب کمونیست پیوستید؟




جمال الغیطانی: پاسخ من همانی‌است که به هنگام شکنجه در آن زمان دادم...




سامی کلیب: می‌دانم، و در واقع شما در 15 سالگی نخستین دست نوشته‌ها را داشتید.




جمال الغیطانی: در واقع داستان این مرحله از زندگیم را برای چه به شما می‌گویم؟ برای این که در سال 1964میلادی سازمان‌های کمونیستی بزرگی در مصر وجود داشتند که منحل شدند و مسیر ادغام در اتحادیه‌ی جهانی سوسیالیسم به عنوان تنها راه انتخاب شد و به آن‌جا رسید که...




سامی کلیب: درست است برخی این عمل را میانه‌روی و برخی آن را حرکتی تاکتیکی در آن زمان می‌پنداشتند.




جمال الغیطانی: قطعا، در آن زمان ما مجموعه‌یی از فرهیختگان و نویسندگان دهه‌ی شصت بودیم، یعنی نام‌هایی را به‌یاد می‌آورم از الأنبودی تا یحیی طاهر عبدالله، صلاح عیسی، صبری حافظ، همه‌ی این‌ها بودند و...




سامی کلیب: صنع الله ابراهیم و شریف حداد.




جمال الغیطانی: نه، صنع الله ابراهیم پیش‌تر از ما بود.




سامی کلیب: نه زیاد یعنی سال‌های کمی.




جمال الغیطانی: صنع الله در سال 1959میلادی به زندان افتاد و من در آن موقع 15 سال بیش‌تر نداشتم در حالی که من از سال 1965میلادی شروع کردم یعنی در سال 1964 میلادی به مجموعه پیوستم که بدون شک در همان زمانم رؤیاهای بزرگی در سر داشتم.




سامی کلیب: ولی در سال 1959میلادی شما در 15 سالگی نخستین دست نوشته‌ها را داشتید.




جمال الغیطانی: اندیشه‌ی عدالت اجتماعی درون من از دو منشأ سرچشمه می‌گیرد...




سامی کلیب: نه مرا سرگردان نکنید، شما به حزب کمونیست پیوستید یا نه؟




جمال الغیطانی: حزب کمونیستی نبود، تنها سازمان کوچکی وجود داشت با نام اختصاری (و.ش) یعنی وحدت کمونیست‌ها و حدود یک سال دوام نیاورد...




سامی کلیب: در مورد باور و تعبیر شما و این که در آن زمان آیا جریانی و موجی این چنین وجود داشت، بگویید...




جمال الغیطانی: در شرایطی این چنین، بخش بزرگی از فرهیخته‌گان اندیشه‌ی چپ داشتند و من با دوستانی آشنا شدم که در زندگیم بسیار نقش مهمی بازی می‌کردند...




سامی‌ کلیب: به جز آن چیزی که در اندیشه‌ی سرسختانه‌ی اخوان المسلمین وجود داشت یعنی این‌که...




جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا اندیشه‌ی عمومی در آن زمان اندیشه‌ی چپ بوده، اخوان المسلمین هم وجود داشتند ولی سرشت من چیز دیگری بود...




سامی کلیب: نزدیک به آنان.




جمال الغیطانی: نه، نه، زیرا من معتقدم که دین مسئله‌یی بین انسان و خدای خویش است...




سامی کلیب: حتی اکنون؟




جمال الغیطانی: حتی اکنون، دین مسئله‌یی است، یعنی اگر انسانی پیش من بیاید و به من بگوید که به نام دین سخن می‌گویم و به نام دین حکومت می‌کنم به اعتقادم این بسیار خطرناک است...





۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

گفتگوباسعیدموحدی

گفتگو با سعید موحدی نویسنده و پژوهشگر ادبیات عامه

چای خوردن با شهرزاد | احمد واحدی

نزدیك به دو دهه قبل در زمستانی سخت، دو محققِ سازمان میراث فرهنگی به نامهای سعید موحدی و افشین نادری با یك واكمن و تعدادی نوار كاست به گشت و گذار در روستاهای استان مركزی پرداختند. سوز سرما و یخبندان و فراغت از كشت و كار، روستائیان را پای كرسی خانه كشانده بود و نشستن پای قصه پدربزرگ و مادربزرگها. موحدی و نادری هم كه به قصد گردآوری این قصه‌ها به آن‌جا آمده بودند دكمه ضبطشان فشار دادند تا قصه‌هائی را كه عادت كرده بودند با راویان كهنسال خود در خاك بیارامند، ترك عادت داده، در ظرفی مغناطیسی به یادگار نگه دارند.

حاصل كار 105 روزه این محققان در 37 روستای این استان، كتابی بود به نام «شوقات» و نفری 35 هزار تومان دستمزد. شوقات كه چندی پیش به چاپ اول رسید، در زبان محلی به قصه‌هائی گفته میشود كه در شب گفته میشود. وقتی كتاب را باز میكنی بوی آبگوشت، گرمای ذغال، عطر چای و صدای شكسته مادربزرگ در فضا میپیچد.

با سعید موحدی یكی از نویسندگان این كتاب به گفت‌وگو نشستیم كه حاصل آن را ذیلاً میخوانید.



از شروع و نحوه كارتان بگوئید؟


سال 1373 كه تازه از مركز آموزش سازمان میراث فرهنگی با مدرك فوق دیپلم فارغ‌التحصیل شده بودم، مدیر مركز پژوهشهای مردمشناسی (پژوهشكده مردمشناسی میراث فرهنگی كنونی) به من پیشنهاد انجام این كار را دادند و من همان‌جا با افشین نادری (همكارم) آشنا شدم.

ما به روستاها میرفتیم و اغلب سعی میكردیم پیرمردها و پیرزنها را پیدا كرده، از آنها بخواهیم برای ما قصه تعریف كنند. این‌كه سراغ پیرترها میرفتیم به دلیل فراغت بیشتر آنها نسبت به دیگران بود؛ افزون بر آن، این گروه قصه‌های بیشتری را در ذهن داشتند و فصل مناسبی حول و حوش آذر و دی، كمك مناسبی بود كه لحاف كرسی را روی پاهایمان بیندازیم و گوش به قصه آنها بسپاریم. فراغت از كار در این زمان، آنها را آماده قصه گفتن كرده بود.



از نظر زمانی، تهیه این تحقیق چه‌قدر طول كشید؟


حدود 45 روز صرف كار میدانی و 2 ماه كار بسیار فشرده هم صرف پیاده كردن نوارها شد. این كار سالها خاك خورد تا این‌كه بر اثر یك اتفاق سازمان میراث فرهنگی استان مركزی تصمیم گرفت این قصه‌ها را به صورت كتاب چاپ كند.



به سراغ سایر استانها هم رفتید؟


بله، چون قرار بود این كار در تمام استانها انجام شود و ما هم بلافاصله پس از استان مركزی به استان زنجان رفتیم و قصه‌های عامیانه مردم آن‌جا را تا حد توان شنیدیم و به تحریر درآوردیم. البته این كتاب هنوز به چاپ نرسیده است. از مجموع اینها كتابی به نام «قصه‌های مردم» به وجود آمد كه آقای وكیلیان آن را ویرایش و چاپ كرده‌اند. البته ایشان برای این قصه‌ها كار میدانی انجام نداده‌اند و فقط تعدادی از آنها را انتخاب و ویرایش كرده‌اند.



از چگونگی برقراری ارتباطتان با مردم بگوئید. با مشكل خاصی در این راه مواجه نشدید؟


جز یكی دو بار كه اشتباه از خودمان بود مشكلی پدید نیامد. ما دوره تحصیل در رشته مردمشناسی، شیوه برقراری ارتباط با مردم مختلف را آموخته بودیم كه خیلی به ما كمك كرد. صداقت هم اثرات خوبی در پی داشت. هنگام مراجعه به مردم میگفتیم كه برای چه منظوری آمده‌ایم و قصد و هدفمان چیست بنابراین، راحت‌تر پا به خانه آنها میگذاشتیم و آنها نیز زودتر به ما اعتماد میكردند. در 12 استانی كه پژوهش مردمشناسی انجام داده‌ام تنها یك بار مجبور به استفاده از كارت شناسائی شدم. البته همه این پژوهشها درباره قصه‌های عامیانه نبود و مسائل فرهنگی و بومی دیگر را نیز در برمیگرفت.



|قابیل| ویژه‌نامه‌ی غلامحسین‌ساعدیآقای موحدی! قصه‌نگاری در ایران چه سابقه‌ای دارد؟


شاید صادق هدایت اولین كسی بود كه این كار را انجام داد. هم او بود كه اولین بار واژه فولكور را در ایران به كار برد و بعد از او خارجیها كارهای خوبی در این زمینه انجام دادند كه یكی از آنها كتابی است به نام «طبقه‌بندی قصه‌های عامیانه ایران» نوشته «الُریش مارزولف». ایشان قصه‌های عامیانه را بر اساس طبقه‌بندی «آرنه ـ تومسون» طبقه‌بندی كرده‌اند.

فرد دیگری به نام «ل ـ پ ـ اِلول ساتن» نیز كه از وابستگان سفارت انگلیس در ایران بوده و آشنائی كاملی با زبان فارسی داشته كتابی نوشته به نام «قصه‌های مشدی خانم» كه شامل 110 قصه است و با همین نام در ایران به چاپ رسیده است.

كنسولگری انگلیس در كرمان نیز اوائل قرن بیستم، قصه‌های مردم كرمان را جمع‌آوری كرد و یك ایرانی در دانشگاه گلامسكو این داستانها را به فارسی ترجمه كرده است كه هم‌اكنون بچه‌های كرمان، قصه‌های این كتاب را به صورت كپی شده دست به دست بین خودشان میگردانند.



ارتباط با افراد غیرفارسی زبان چگونه بود؟ آیا از مترجم یا واسطه‌ای كمك میگرفتید؟


مشكل زبان را در این‌گونه كارها نباید نادیده گرفت. از همین رو، توصیه میكنم كسانی كه میخواهند در این حوزه تحقیق كنند حداقل سراغ زبانهائی بروند كه كاملاً به آن زبان تسلط دارند. خوشبختانه «افشین نادری» به تركی مسلط بود و تا حدی از مشكلات ما كاست. ولی مشكل ما هنگامی بیشتر شد كه مردم از زبان تاتی بهره میگرفتند و ما مجبور بودیم از آنها بخواهیم قصه‌ها را به زبان فارسی تعریف كنند. وقتی آنها مجبور میشدند فارسی صحبت كنند ظرافتهای خاص موجود در قصه‌ها تا حدودی از بین میرفت؛ با این حال، پیش نیامد كه از كسی بخواهیم به‌عنوان واسطه قصه را برای ما تعریف كند.



بازنویسی قصه‌ها چگونه انجام گرفت؟ آیا هنگام بازنویسی در فرم آنها دست هم برده‌اید؟


سعی كرده‌ایم قصه‌ها را به شكلی درآوریم كه برای هر كسی خواندنی شود. البته در شكل كلی و محتوای داستانها تغییری داده نشد، فقط نحوه بیان مطلب تغییر یافته است وقتی قصه‌ای را از نوار پیاده میكردیم. این كار را اصطلاحاً به صورت «واو» به «واو» انجام میدادیم و آن را به همان صورت بایگانی میكردیم. البته این كار، كاری شاق بود ولی به دلیل ارزش زبانشناسی آن و وجود خصوصیات زبانی یك روستا یا منطقه در آن كه با زبان روستائیان همسایه تفاوت داشت، كاری لذتبخش بود.



تعدادی قصه‌های تكراری هم در كتابشان رخنه كرده؛ علتش چیست؟


سه روایت از قصه «نجمان و گل‌افروز» آورده‌ایم كه اول و آخر هر سه روایت مشترك ولی اواسط آنها با هم متفاوت است. این تكرار علاوه بر آن‌كه نشان‌دهنده اضافه شدن بخشهائی بر اساس فرهنگ مردم در این قصه‌هاست، نمایانگر مقبولیت یك قصه بین مردم روستاهای متفاوت نیز هست. البته این كار در ابعاد وسیعتری هم انجام شده. مثلاً قصه‌ای را ذكر كرده‌ایم كه به صورتهای مختلف در استانها و حتی در كشورهای دیگر وجود دارد. منظورمان این بوده كه بنوعی گستره جغرافیائی یك قصه را نیز با چنین كاری نشان دهیم.



انگیزه شخصیتان از انجام چنین تحقیقی چه بوده؟


گمان میكنم احساس لطافتی برخاسته از طبیعت واقعی انسانها در بین روستائیانی كه هنوز آلوده شهرنشینی نشده‌اند، خود محرك و انگیزه‌ای قوی به شمار میرود. روستائیان معمولاً باصفاتر از شهرنشینانند و این صفا و صمیمیت در قصه‌های آنها هم ملموس و عینی است. در عین حالی كه قصه‌های عامیانه بشدت دوقطبی هستند (یعنی شخصیتهای قصه یا سیاهند پاسفید و آدم خاكستری در این قصه‌ها وجود ندارد) با این حال، زیبا، قشنگ و جذابند. البته شاید این‌كه خاطرات خوش كودكی را در ما بیدار میكنند. نیز بی‌تأثیر نبوده باشد. خاطرات كودكی معمولاً برای هر انسانی خوشایندند. به هرحال، این قصه‌ها بخش مهمی از تاریخ شفاهی ما به شمار میآیند؛ همان‌طور كه ما تاریخ مكتوب كشورمان را جمع‌آوری میكنیم باید به تاریخ شفاهیمان نیز اهمیت دهیم. در این قصه‌ها مطالبی وجود دارد كه اگر در آنها دقت كنیم رگه‌هائی از تاریخ منطقه را نیز در آنها پیدا میكنیم. مواد و مصالحی برای محققین در آنها وجود دارد كه ما همچون عمله‌ای آجر را پای كار آنها میریزیم؛ معمار و بناست كه باید ببیند چه استفاده‌ای میتواند از آنها كند. همان‌طور كه وقتی یك نسخه خطی را پیدا میكنیم سعی میكنیم آن را در جائی حفظ كنیم تا از نابودی نجاتش دهیم، این قصه‌ها نیز به گمان من نسخه‌های شفاهی ما به شمار میروند و باید آنها را حفظ كرد رگ هر كدام از این پیرمردها و پیرزنها تعداد زیادی از این قصه‌ها و داستان‌ها را محو میكند. به نظر من حتی باید این آدمها را آورد جمع كرد تا در تلویزیون قصه تعریف كنند چون واقعاً این قصه‌ها جذابند.



به نكته جالبی اشاره كردید. به نظر شما بهتر نیست فیلمهائی نیز در این زمینه تهیه شود؟


من وقتی لحظه‌ای را به یاد میآورم كه شخصی قصه را تعریف میكرد، تفاوتهای یك كار مكتوب و یك فیلم زنده برایم روشنتر میشود. در بین افرادی كه با آنها صحبت میكردیم، قصه‌گوهای بسیار خوبی وجود داشتند كه لحن بیان آنها را فقط باید میشنیدید. امكان ظهور این لحن در كار مكتوب وجود ندارد. من گمان میكنم این كار را صداوسیما بخوبی میتواند انجام دهد ولو در شبكه‌های استانی،‌اما از سازمانی مثل میراث فرهنگی نمیشود توقع بیشتری در این زمینه داشت چراكه آنها بودجه و امكانات و افراد مورد نیاز برای تهیه چنین فیلمهائی را ندارند.



آیا در آخر حرفی دیگر باقی مانده؟


علاقه‌مندان به این موضوع باید از محیط اطراف خود شروع كنند. شاید آن مادربزرگی كه در گوشه خانه افتاده، یك گنج پنهان از قصه باشد. من این نكته را در محلات كشف كردم. مثلاً در جائی به من گفتند پیرمردی هست كه خیلی حرف میزند و اصطلاحاً پرچانه است. به سراغ او رفتم و خواستم كه یكی از قصه‌هایش را برای ما تعریف كند. وقتی كه دكمه ضبط را فشار دادم، شروع كرد به صحبت و من حداقل 4 نوار از قصه‌های او را ضبط كردم كه خیلی از آنها به كارم آمد. از این نمونه‌ها زیاد است اما خلاصه كلام این‌كه كار قصه‌نگاری ضبط و نوار و قلم و خودكار میخواهد و احترام و ادب فراوان!

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه



تاریخچه پرچم ایران

پيشينه

نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آن هنگام کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش بند چرمي خود را بر سر چوبي کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانرواي خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهي نشانيد.

فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد. نخستين رنگهاي پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه اي ويژه بر روي آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله اعراب به ايران، بويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان پرچم ملي و نظامي ايران را درفش کاويان مي گفتند، هر چند اين درفش کاوياني اساطيري نبوده است.

محمدبن جرير طبري در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مينويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده، به درازاي دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتي متر به حساب آوريم، تقريباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول ميشود. ابولحسن مسعودي در مروج اهب نيز به همين موضوع اشاره ميکند.

به روايت اکثر کتب تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد. هر پادشاهي که به قدرت مي رسيد تعدادي جواهر بر آن مي افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ايران، در جنگي که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خليفه مسلمانان، بردند وي از بسياري گوهرها، دُرها و جواهراتي که به درفش آويخته شده بود دچار شگفتي شد و به نوشته فضل الله حسيني قزويني در کتاب المعجم مينويسد: " امير المومنين سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند ".

با فتح ايران به دست اعراب - مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملي ايران زمين، يعني ابومسلم خراساني و بابک خرم دين داراي پرچم بودند. ابومسلم پرچمي يکسره سياه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همين روي بود که طرفداران اين دو را سياه جامگان و سرخ جامگان مي خواندند. از آنجائي که علماي اسلام تصويرپردازي و نگارگري را حرام ميدانستند تا سالهاي مديد هيچ نقش و نگاري از جانداران بر روي درفش ها تصوير نمي شد.

نخستين تصوير بر روي پرچم ايران

در سال 355 خورشيدي ( 976 ميلادي ) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد تا انقلاب ايران در سال (1979 ميلادي).

افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير

در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد. در مورد علت استفاده از خورشيد دو ديدگاه وجود دارد، يکي اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوري و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندي و گرماي خود است، به اين ترتيب همبستگي ميان خانه شير ( برج اسد ) با ميانهٌ تابستان نشان داده مي شود. نظريه ديگر بر تاًثير آئين مهرپرستي و ميترائيسم در ايران دلالت دارد و حکايت از آن دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آئين، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روي سکه ها و پرچم بر پشت شير قرار گيرد.

پرچم در دوران صفويان

در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين ( برج حمل ) بود دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي مي کردند. البته موقعيت و طرز قرارگرفتن شير در همهً اين پرچمها يکسان نبوده، شير گه نشسته بوده، گاه نيمرخ و گاه رو به سوي بيننده. در بعضي موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاه چسبيده به آن. به استناد سياحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوي استفاده او بيرق هاي نوک تيز و باريک که بر روي آن آيه اي از قرآن و تصوير شمشير دوسر علي يا شير خورشيد بوده، در دوران صفويان رسم بوده است. به نظر مي آيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردي خود ساخته بود توانست با کوششي عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوايفي رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوي جنوب تا دهلي، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روي کرد. در همين دوره بود که تغييراتي در خور در پرچم ملي و نظامي ايران بوجود آمد. درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته مي شد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله " سپاهيان نادر در تصويري که از جنگ وي با محمد گورکاني، پادشاه هند، کشيده شده، بيرقي سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشهً بالائي آن نواري سبز رنگ و در قسمت پائيتي آن نواري سرخ دوخته شده است. شيري با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن بازهم " المک الله " آمده است. بر اين اساس ميتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلي ايران است. زيرا در اين زمان بود که براي نخستين بار اين سه رنگ بر روي پرچم هاي نظامي و ملي آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاريان، چند تغيير اساسي در شکل و رنگ پرچم داده شد، يکي اين که شکل آن براي نخستين بار از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت و دوم اين که آغامحمدخان به دليل دشمني که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري را برداشت و تنها رنگ سرخ را روي پرچم گذارد. دايره سفيد رنگ بزرگي در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شير و خورشيد به رسم معمول وجود داشت با اين تفاوت بارز که براي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده بود. در عهد فتحعلي شاه قاجار، ايران داراي پرچمي دوگانه شد. يکي پرچمي يکسره سرخ با شيري نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهاي آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتي آور اين که شير پرچم زمان صلح شمشير بدست داشت در حالي که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد. در تصويري که يک نقاش روس از ورود سفير ايران " ابوالحسن خان شيرازي " به دربار تزار روس کشيده، پرچمي سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير، پيشاپيش سفير در حرکت است. سالها بعد، اميرکبير از اين ويژگي پرچم هاي سه گانهً دورهً فتحعلي شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزي را ريخت. براي نخستين بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشين فتحعلي شاه ) تاجي بر بالاي خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار مي رفته است که بر روي يکي شمشير دو سر حضرت علي و بر ديگري شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهي و دومي درفش ملي و نظامي بود.

اميرکبير و پرچم ايران
ميرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران، دلبستگي ويژه اي به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه مي کرد شرح زندگي نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگ هاي پرچم نادر را پذيرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمينهً پرچم سفيد، با يک نوار سبز به عرض تقريبي 10 سانتي متر در گوشه بالائي و نواري سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائين پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجي بر بالاي خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباٌ به شکل و فرم پرچم امروزي ايران درآمد.

انقلاب مشروطيت و پرچم ايران

با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس، نمايندگان مردم در مجلس هاي اول و دوم به کار تدوين قانون اساسي و متمم آن مي پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: " الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است"، کاملا مشخص است که نمايندگان در تصويب اين اصل شتابزده بوده اند. زيرا اشاره اي به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقي يا عمودي بودن آنها، و اين که شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد به ميان نيامده بود. همچنين دربارهً وجود يا عدم وجود شمشير يا جهت روي شير ذکري نشده بود. به نظر مي رسد بخشي از عجلهً نمايندگان به دليل وجود شماري روحاني در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام مي دانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگهاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند، بدين ترتيب که مي گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ اين دين است، بنابراين پيشنهاد مي شود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقهً زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کرده اند و اين که سفيد نماد صلح، آشتي و پاکدامني است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد. وقتي نمايندگان روحاني با اين استدلالات مجباب شده بودند و زمينه مساعد شده بود، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد(شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و اسدالله از القاب حضرت علي است، بنابراين شير هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شيعيان در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانهً ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد مي کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد هم نشانهً علي باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد يعني روز پيروزي مشروطه خواهان و البته وقتي شير را نشانهً پيشواي امام اول بدانيم لازم است شمشير ذوالفقار را نيز بدستش بدهيم. بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزير وقت به پيشنهاد هياًتي از نمايندگان وزارت خانه هاي خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طي بخش نامه اي ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً ديگري در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طي آن مقرر گرديد طول پرچم اندکي بيش از يک برابر و نيم عرضش باشد.

پرچم بعد از انقلاب
در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل مي شود و نشانهً جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد

zapp-bar.gif


۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

شعر مدرنوپست مدرن

غلامحسن اولاد:
شعر مدرن و پست‌مدرن امروز معناگريز است

خبرگزاري فارس: غلامحسن اولاد گفت: متأسفانه آنچه امروز در شعرهاي مدرن و پست‌مدرن مورد توجه قرار گرفته، آشنايي‌زدايي گسترده و عدم لزوم معنا و تعريف‌ناپذيري در شعر است.


به گزارش خبرگزاري فارس، در نشست پاياني كانون فرهنگي و هنري استان فارس كه در شيراز و به دبيري ناصر امامي برگزار شد، غلامحسين اولاد سخنراني كرد.
وي گفت: واقعيت اين است كه امروز بعد از حدود 80 سال چالش‌هاي متفاوت، شعر نو به عنوان يك شاخه بالنده و پرثمر بر پيكر درخت ادبيات فارس، نمود دارد و هيچ كس نمي‌تواند آن را انكار كند همانطور كه غزل، مثنوي و رباعي امروز نيز، شكل ديگري از شعر نو تلقي مي‌شود و صرفا نمي‌توان به لحاظ داشتن وزن و قافيه و قالب، اعتبار، اصالت و رسالتش را ناديده گرفت و با نگاه سلبي، واپسگرانه‌اش ناميد.
شاعر «نو سرو هم كه نباشي بلند بالايي» با بيان اينكه بيش از دو سه دهه از عمر شعر مدرن و پست مدرن در ايران نمي‌گذرد، افزود: اين گونه شعرها را مي‌توان بر مبناي دو نظريه «هرمنوتيك» و «فرماليسم» ارزيابي كرد. هرمنوتيك هنر تاويل و تفسير متون است كه نمايندگانش در قرون‌هاي 19 و 20 ميلادي «شلاير ماخر» و «ديلتاي» بودند، «شلاير ماخر» معتقد است: معنايي كه در متن وجود دارد لزوما همان چيزي نيست كه در فكر و ذهن مولف يا شاعر است. اما «گادامر» كه يكي از نظريه‌پردازان و تئوريسين‌هاي «هرمنوتيك مدرن» يا «نسبي گرايي» است، اصلا لزوم هرگونه «معنا» را نفي مي‌كند و فهم همه چيز در يك اثر را به تاويل پذيري و تفسيرهاي گوناگون مخاطب يا خواننده آن ارجا مي‌دهد.
شاعر «كنار خوشه گندم» ادامه داد: «ژاك دريدا» در كتاب معروفش «متافيزيك حضور» به تاخير معنا در «آثار» اعتقاد دارد، و از طرفي «پزيتويست‌هاي منطقي» يا به قولي اثبات‌گرايان قرن بيستم، طرحي ارائه دادند كه بر مبناي «تحقق پذيري» معنا شكل مي‌گرفت.
«ويتگنشتاين» يكي از چهره‌هاي شاخص اين جريان بر اين باور است كه مي‌توان به فعاليت‌هاي فلسفي و متافيزيكي معنا را نفي كرد، كه جاي ايران دارد وقتي متن يا شعري معني و مفهوم نداشته باشد، مشروعت هم ندارد.
شاعر «در باغ خسته بدازظهر» در ادامه سخنراني خود گفت: ديدگاه دوم كه شعر «پست مدرن» از مباني آن بهره مي‌گيرد، «فرماليسم» است كه خواستگاهش روسيه بود و انديشمند و منتقد صاحب نام آن «ويكتور شكلوفسكي» براي شاعران و نويسندگان ايراني نامي آشناست. نگاه اين مكتب مبتني بر دو فراز يا قاعده است، يكي تغيير شكل در واقعيت و دومي تصرف در زبان متعارف و عادي و آشنايي زدايي از كلام.
اولاد گفت: متاسفانه آنچه امروز بيشتر در شعرهاي مدرن و پست مدرن مورد توجه قرار گرفته، آشنايي‌زدايي گسترده و عدم لزوم معنا و تعريف‌ناپذيري در شعر است، در صورتي كه تعريف‌ناپذيري در شعر به اعتبار فرايند پيچيده آفرينش آن و تكثر معنا و چندوجهي بودن مفهوم كلام و لايه‌هاي مختلف عاطفي، رواني، هنري، فرهنگي و انديشگي بار گرفته از روان ناخودآگاه جمعي در گستره امكانات تاويل‌پذيري آن است نه در بي‌سروساماني و از هم پاشيدگي كلمه و كلام و ابهام و گنگي بي‌اندازه، طوري كه حتي يك شاعر و منتقد شعرشناس يا خواننده سخن‌سنج هم از درك و دريافت مطلب ناتوان و عاجز بماند.
«م‌انديش» در ادامه بحث خود با برشمردن ويژگي‌هاي شعر «نيمايي»، «سپيد»، «مدرن» و «پست مدرن» و تاكيد بر مولفه‌هايي مانند: هنجارگريزي، حس‌آميزي و تشخص در شعر «شاملو» و «سهراب سپهري» اظهار داشت كه اين سنت شكني‌ها و ابداعات در آثار كلاسيك فارسي به ويژه در شطحيات ادب عرفاني و شعرهاي به اصطلاح سبك هندي مسبوق به سابقه است.
وي با اشاره و قرائت نمونه‌هايي از آثار كهن گفت: چون ذهن ما با شيوه‌هاي متعارف زبان سنتي مألوف و مأنوس است، وقتي كلام از عرف معمول و قواعد كلاسيك، خارج مي‌شود نمي‌توانيم با آن ارتباط برقرار كنيم.
اولاد در پايان سخنراني خود با اشاره به عواملي كه در آفرينش و چگونگي شكل‌گيري يك شعر، نقش اساسي دارند، گفت: همين نگاه و برخوردهاي متفاوت با مضمون‌ها و موضوعات و مفاهيم است كه همراه با آشنايي زدايي از كلام و خروج از چارچوب قراردادها و معيارها سبب بوجود آمدن «سبك» مي‌شود.
وي در پايان افزود: شعر امروز رانمي‌توان با نگاه و ذهن و زبان ديروز فهميد.
تهاي پيام/

۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه





گذر

در فراموش خانه چشمانت
سرگردان پی چیزی می گردم
سوز سردی اندامم را می سوزاند
پلک می زنی وحراسان
ازتاریک خانه مژگانت فرو می افتم
مبهم وگنگاز سراشیبی اندامت می گذرم
وبا فشار سخت پاهایت در هم فشرده می شوم
از من می گذری وگذارت را تلخ نظاره می کنم
بی وداع
وشماره خواهم کرد تا دوباره برخیزم
نسرین