آشیانه سارنگ مامن توست لختی بمان استراحت کن




۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

نبرد

نبردی در راه است
اینک سلاح بر می دارند
خنجر صیقل می دهند
رجز می خوانند
دسته دسته تکبیر می گویند
دشمنی مخوف گویا درکمین است
ور نه این همه واهمه پس برای چیست؟
بند بند سلول می سازند
در پشت برج وبارویی نهان
برای در بند کشیدن دشمنان
بیرق سیاه برمی دارند
گویا تعزیه می خوانند برای از دست رفتگان نه نه شهید شدگان
میدان رزم آماده است
اما رزم گاه تاریخی پیشینه دارد
سلاح بر می می دارند
از آیینه وقرآن می گذرند
بوی گلاب و اسپند فضارا اشغال می کند
دشمن گویا لب مرز رسیده باز
یا ثار اللله
عزم جزم به میدان می تازند
می زنند
می درند
اسیر می گیرند
فریاد می زنند
چه رزم گاه ناعادلانه ای آه
دشمن کیست
از کجاست
خون اش چیست
زبانش کدام است
خطراش چیست
می گویمت
قامتی به نام بلند آوای زن
جرمش گیسوی
بازوی
لطافت
زیبایی
ناب ناب چون طبیعت
چه رزم گاه ناعادلانه ای آه
چه قدر شهید شهوت.! جانباز تجاوز! گمنام فروشنده
آری بدرید
در بند کشید
بیرق سیاه هتان به کار برید وبرجامشان کشید وبرده شان خوانید
بگذارید زلزله ای طوفانی دیگر بر بار ننشیند
آهسته وآرام از جنگ باز آیید وبیرق پوشان را
به خلوتگاه خود برید سهم برید وبفروشید به هم رزمانتان
ولیکن من دشمن قسم خورده شما
عریان میان معرکه خواهم رسد
وبازو در بازوی آسمان
وگیسو در آغوش باد
وفریادی چون رعد
تمامی لشکریانتان را به سجده وا خواهم داشت
سلاحی نداریم جز تن
جز پاکی
جز بودنمان در هیات ناب مادر خواهر همراه
وتنها پناه گاه امن
خودتان نیز خوب می دانید
حسرتتان بر رئوفتمان
لطافتمان
توانمان
وایمانمان

وعشقمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر