۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه
تیرگان
جشن فرخنده تيرگان که آغاز آن از روز تير از ماه تير می باشد و به مدت ۹ روز ادامه دارد جشن تيرگان به همراه نوروز و مهرگان و سده از جمله مهمترين جشنهای ايرانيان است که در گذشته برای ايرانيان اهميت وافری داشت و اين جشن را با شکوه و زيبا برگزار می کردند در مورد فلسفه جشن تيرگان دو روايت جالب است روايت اول مربوط به قهرمان ملی ايرانيان آرش است که تقريبا همه ما با آن آشنا هستيم :
((ميان ايران و توران سالها جنگ وستيز بود در نبرد ميان افراسياب و منوچهر شاه ايران سپاه ايران شکست سختی می خورد اين واقعه در روز اول تير اتفاق می افتد و در گذشته اين روز برای ايرانيان عزای ملی بود و جالب است بدانيد هنوزم ديدار از خانواده های عزادار در اين روز ميان زرتشتيان رايج است سپاه ايران در مازندران به تنگنا می افتد سر انجام دو سوی نبرد به سازش در آمدند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستيز از ميان بر خيزد پذيرفتند از مازندران تيری به جانب خاور پرتاب کنند هر جا تير فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هيچ يک از دو کشور از آن فراتر نروند تا در اين گفتگو بودند فرشته زمين اسفنديارمذ پديدار شد و فرمان داد تير و کمان آوردند. آرش در ميان ايرانيان بزرگترين کماندار بود و به نيروی بی مانندش تير را دورتر از همه پرتاب می کرد . فرشته زمين به آرش گفت تا کمان بردارد و تيری به جانب خاور پرتاب کند.آرش دانست که پهنای کشور ايران به نيروی بازو و پرش تير او بسته است و بايد توش و توان خود را در اين را بگذارد.او خود را آماده کرد برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهيان نمود و گفت ببينيد من تن درستم و گژی در وجودم نيست ولی می دانم چون تير را از کمان رها کنم همه نيرويم با تير از بدن بيرون خواهد آمد. آن گاه آرش تير و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند بر آمد و به نيروی خداداد تير را رها کردو خود بی جان بر زمين افتاد(درود بر روان پاکش).هرمز خدای بزرگ به فرشته باد فرمان داد تا تير را نگهبان باشد و از آسيب نگه دارد . تير از بامداد تا نيمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود جيهون بر تنه درخت گردويی که بزرگتر از آن در گيتی نبود ؛نشست .آن جا را مرز ايران و توران جای دادند و هر سال به ياد آن جشن گرفتند .جشن تيرگان در ميان ايرانيان از اين زمان پديدآمد.))
اما روايت دوم که مربوط به فرشته باران يا تيشتر می باشد و نبرد هميشگی ميان نيکی و بدی :((تيشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه بصورت جوانی پانزده ساله در می آيد و در ده روز دوم بصورت گاوی نر و در ده روز سوم بصورت اسب.تيشتر به شكل اسب زيباي سفيد زرين گوشي، با ساز و برگ زرين، به درياي کيهاني فرو رفت. در آنجا با ديو خشکسالی (اپوش) كه به شكل اسب سياهي بود و با گوش و دم سياه خود ظاهري ترسناك داشت، رو به رو شد. اين دو به مدت سه شبانه روز بايکديگر به نبرد بر خواستند و تيشتر در اين نبرد شکست می خورد به نزد خدای بزرگ آمده و از او ياری و مدد می جويد و به خواست و قدرت پروردگار اين بار بر اهريمن خشکسالی پيروز می گردد.و آب ها توانستند بي مانع به مزارع و چراگاه ها جاري شوند. باد ابرهاي باران زا را كه از درياي گيهاني برمي خاستند به اين سو و آن سو راند، و باران هاي زندگي بخش بر هفت اقليم زمين فرو ريخت و به مناسبت اين پيروزی ايرانيان اين روز را به جشن می پردازند))
اما در مورد آداب و رسوم اين جشن و دوستانی که می خواهند اين جشن زيبا و نشاط آور را برگزار کنند.تاريخ شروع جشن ۱۳ تير ماه به تقويم زرتشتی و ۱۰ تير به تقويم خورشيدی است يکی از مراسمهايی که در ميان زرتشتيان رايج است رسم فال و کوزه می باشد در شب جشن معمولا خانواده ها ونزديکان دور هم جمع می شوند و هر يک آرزو و نام خود را روی کاغذ می نويسند و همگی آنرا در يک کوزه می ريزند و در آنرا می گذارند و تمام شب را به شب نشينی و خواندن حافظ و شاهنامه می پردازند و روز جشن يکی از دختران جوان خانواده که هنوز ازدواج نکرده بايد در کوزه را بردارد و يکی از کاغذها را بيرون بياورد و به نام هر کسی که بود آرزوهای آن شخص بر آورده خواهد شد و تمام شعرهای خوانده شده به او تعلق می گيرد .در روز جشن هم مانند تمام جشن های ديگر با شادی و سرور همراه است و مراسم آبريزان به ياد فرشته تيشتر(باران) و به خاطر گرمای تابستان و آب پاشيدن روی همديگر و خنک شدن از لذت جالبی بر خوردار است . در گذشته در آغاز جشن بعد از خوردن شيرينی بندی به نام تير و باد که از ۷ ريسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شده بود به دست می بستند و ۹ روز بعد در پايان ايام جشن اين بند را باز کرده و به باد می سپردند تا آرزوها و خواسته هايشان را به عنوان پيام رسان به همراه ببرد .جشن تيرگان بر تمامی ايرانيان فرخنده باد و اميدوارم به تمامی دوستان خوش بگذرد هميشه شاد و اهورايی باشي۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه
به خاطر بسپاریم
قارنه
قبل ازاينكه مرورکوتاهی به ماجرای"قارنه"داشته باشم ، لازم ميدانم اشاره کنم که: در 24 ساعت گذشته آنزمان اوضاع بخش شمالی کردستان شرقی اطراف درياچه اروميه ميدان جنگ ودرگيريهای زيادی ميان پيشمرگان ونيروهای نظامی بودکه بوسيله فانتوم و هليكوپترهای جنگی پشتيبانی ميشدند . درهمين روزدرشهرسلماس حكومت نظامی اعلام گرديد وشهرپيرانشهرهم ازطرف ارتش تسخيرواشغال گرديد .دراين هنگام يك کاميون نظامی نيزدرگردنه دواب"جاده پيرانشهر نقده"براثرپرتاب يك نارنجك ازطرف پيشمرگان کُرد که مسئول انهايك فرمانده حزب دمكرات کُردستان بودمنفجرميشود که درجريان ان ازميان 18 نفرسرنشين 15 نفرکشته و 3نفرديگرزخمی ميشوندکه بعدازانتقال کشته وزخميها به بيمارستان نقده اوضاع شهرمتشنج ميشود.) روزنامه کيهان 12 شهريور 58 ص. 11)
روز 11 شهريور1358 «2 سپتامبر 1979» نيروهای جنايتكاردولتی به پشتیبانی وحشیان مغول برخاسته و بمزارع وداخل روستای"قارنا"يورش ميبرندو به قتل عام مردم بيدفاع ميپردازند حضور تانک در روستا حاکی از دست رژیم در ماجرا بود . دستگاههای تبليغاتی دولتی تامدتها کوشيدند که اخباراين جنايت راپنهان کنندامابه دنبال اعتراض پيگيرمردم منطقه ، نخست وزيرکشورهياتی راماموربررسی اين جنايت وحشتناك مغولها نمود!!!که تاکنون حدود سی سال تحقيقات هنوزادامه دارد.!!!نگاهی به تصاويراين جنازها نفرت وکينه واحساسات تاثيراميز قلب هرانسان شريفی راتكان خواهد دادمن با اینکه اهل همین روستا هستم و در آن بدنیا آمده ام ولی تا مدتها باور ان برایم مشکل بود و می پنداشتم این ماجرا از سوی کُردها با اغراق بیان می شود ولی چون همه بستگان کشته شدگان هنوز زنده اند و ماجرا تعریف می کنند تحقیق در مورد ان زیاد سخت نبود . جای خوشحالی است که مبارزان کُردبه مناسبتهای مختلف يادشهيدان اين جنايت هولناك را فراموش نخواهندکرد وبويژه درخارج ازکشوربه مناسبتهايی اکسيونهايی برگزارمی کنند .
همچنين ازسوی سازمانهای سياسی کُردستانی وايرانی بارهامطالبی بدين مناسبت ثبت گرديده است.من دراينجابه نوشته اقای ملاعبدالله حسن زاده ازمسئولان حزب دمكرات کُردستان که درکتاب 50 سال مبارزه به ان اشاره کرده است ، اکتفاخواهم کرد . دراين کتاب امده است»: جنايت روز 11 شهريور در روستای "قارنه"نمونه ای واضح ازسياستهای ضدانسانی درموردمردم کُردستان بود...مردم بيدفاع روستادرمزارع وکشتزاروداخل ده سرگرم کارهای روزانه خودشان بودند . چون هيچ پيشمرگه ای دران نزديكی نبود ، بامشاهده کردن نيروهای دولتی احساس نگرانی نكردند . اماهنگاميكه از بالای تپه هاوبلنديهای اطراف روستا هجوم مغولان وگلوله باران شروع شد ، به وحشت افتادندوشتابان به طرف روستاوميان خانواده شان راه افتادند . بعدازمدتی چندتانك وماشين به ابادی نزديك شدندودرحاليكه تفنگ ژ 3وقمه همراه داشتندوازرخسارپاسداران وافرادکميته و مغولان تعصب ، نفرت وتشنه به خون ظاهربود ، درکوچه وپس کوچه ها پراکنده شدند. ملامحمودروحانی روستابزودی متوجه نيات انهاشد . اوقران بالای تاقچه اش راپائين اوردو بطرف انهاروانه شد .تا شاید اینان که دم از اسلام می زدند شفاعت قرآن را بپذیرند امااحترام به قران وجواب سلام ملا ، گلوله باران برروی سينه اش بود . مردم روستاديگر راه فرارومخفيگاه رانداشتند هیچ نیروی پیشمرگ هم در حوالی نبود که به کمشان بیاید .گروههای جنايتكاربه منازل يورش اوردند . دروديوار راگلوله باران ميكردندوهر کسی راازپيروجوان باضربات قونداغ تفنگ ازخانه بيرون اورده ، درجلوخانه ها ، درکوچه هاوجلودروازه مسجد ، در خون ريخته شده می غلطيدند . انهابعدازچندساعت کشتارانگاردرد دلشان سكنی گرفته ولاشه های تكه تكه شده 68 انسان درکوچه هاومنازل روستای اغشته به خون افتاده بودند . بعدازاين فرمان شريعت!!!سربازان اسلام و مغولان بدون تلافات برای گرفتن هديه بسوی بارگاه فرمانروايانشان رجوع کردندواين درشرايطی بودکه"قارنا"درغم واندوه وخون ميغلطيد »50 سال مبارزه ص.ص 146ـ147 نوشته : عبدالله حسن زاده .
درباره شهيدان اين جنايت متاسفانه فقط اسامی 45 نفربرايم جمع اوری شده است:
1ملامحمود بهترزاده 2 سيدرحمان طاهری 3 سيدمحمدطاهری 4 سيداسماعيل طاهری 5 حاج سيدعلی طاهری 6 سيدکريم اروندی 7 امينه شريفی اذر 8 حاجی رحمان شريفی اذر 9 عثمان شريفی اذر 10مصطفی عزيزی 11 محمدعزيزی 12 محی الدين ابروشن 13 حاج شريف ابروشن 14 رحمان ابزن 15 رحمان سليمانی 16 رحيم سليمانی 17 كريم سليمانی 18 قادرسليمانی 19 عبدالله احمدپور 20 عمرباسی 21 جعفرباسی 22مصطفی باسی 23 محمدشيرو 24 سليمان همزه پور 25 ابراهم پويا 26 ابراهيم رسولی 27 علی( چوپان روستا) 28 حسن( نوجوان 13 ساله اهل روستا مجور علی آباد ) 29 زينب رامين 30 خانم خاتوزين رامين 31 کريم رامين 32 احمدرامين 33 رحمان رامين 34 خسروافشين 35 رسول خسروی 36 رحمان خسروی 37 سعيدخسروی 38 عبدالله خسروی 39 مرادخسروی 40 مصطفی خسروی 41 ابوبكرشيشمان 42 جعفرشيشمان 43 علی شيشمان 44 عزيزمرزنگ 45 احمد سعادتپور
کسانی بنده را می شناسند می دانند از بستگان من نیز جز شهدا بوده.همچنانكه قبلااشاره کردم ، نماينده گان دولت جمهوری اسلامی ايران کوشش کردند که جنايت وفاجعه"قارنا"راسرپوش نگه دارند . اماچندهفته بعدازاين قتل عام ، روزنامه کيهان درتاريخ 30 شهريورماه 1358 دراين موردمی نويسد :«درپی حادثه فجيع روستای "قارنا"که منجربه قتل 68 نفرشد ، هيات اعزامی ازسوی نخست وزير، استانداراذربايجانغربی وحاجی ملاصالح رحيمی( امام جماعت وقت اهل سنت شهر نقده) به اين روستا ، گزارشی تقديم مقامات کردند .استاندارنيزاعلام کردکه عاملان اين حادثه تسليم دادگاه انقلاب خواهندشد11 شهريورماه گذشته درپی حمله افرادمسلح حزب منحله دمكرات به کاميون حامل جوانمردان پادگان جلديان که 15 نفرکشته شدند ، گروهی ازبستگان اين حادثه برای انتقامجويی به قريه"قارنه"درمنطقه دواب حمله کردند و46 ( شمار واقعی 68 نفر می باشد) روستایی به قتل رسیدندوبازمانده گان اين حادثه به نقاط کوهستانی "بوداغ"گريختند . حقگواستانداراذربايجان اعلام کرد که مسببين اين حادثه دستگيرومجازات خواهندشد . سپس هياتی مرکب ازحكيم نژادی ازسوی نخست وزير ،محمدباقرهاشمی ازسوی استاندار وعبدالله رحيمی برادرحاج ملاصالح به اين روستاعازم شد وپس ازتماس باروستائيان وتحقيق پيرامون حادثه فجيع گزارش خودراتسليم نخست وزيرواستانداری کردند . روزنامه کيهان 30 شهريور 1358 ص.«4 سپتامبر1979»
لازم به ياداوری است که بعدهاجناياتی ازاين قبيل درروستاهاو بخشهای ديگرمانند "قه لاتان ،سروکانی ،ايندرقاش ، منطقه چومی مجيدخان" و....تكرارگرديد .
۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه
بر گرفته از بنیاد آینه
@
مشغولیات من امروز در كنار فعالیتهاى هنرى، كه این بخش نیز گامهاى خود را در مسیر انعكاس طنین و فریاد هموطنانم برمیدارد، اینروزها معطوف شده به اهداف بنیاد آینه، بنیادى كه براى آگاهى رسانى و یارى به جامعه زخمى ایرانى پایهگذارى شده است. بنیانگذارى این سازمان بازتابى است از هدف من كه سالها بود بدنبال مرحمى عملى بر زخمهاى جامعهی در آتش نشستهی هموطنانم بودم. بشر دوستى را در عمل زیبا میبینم و قدرت عشق را در لمس و بازگو كردن دردها و پیدا كردن راهكارهایى براى مرحم بودن و برآورد نیازهاى جامعه. در این بخش از زندگى دوست میدارم صدا و انرژىام را تبدیل به وسیلهاى براى مبارزه با آسیبهاى اجتماعى كه هموطنانم در سراسر دنیا با آنها دست و پنجه نرم میكنند كرده و نه فقط پیام آور، بلكه قاصد راه حلى براى دستیابى به بهبودى، آزادى، عشق و صلح براى آنان باشم. تلاش من این بوده كه بنیاد آینه حامى حقوق انسانى هموطنانم باشد. از سرآغاز پایه گذارى بنیاد تا كنون كوشیدم تا تمام تجربه و امید خود را بیشتر از یك پیام مبدل به روزنهی امیدى بنام "بنیاد آینه" كنم و وقت و انرژى خود را عاشقانه صرف این هدف میكنم. از كارهاى فنى تا تهیه برنامههاى آموزشى تلویزیونى و سمینارهاى آگاهى دهنده و رایگان بنیاد آینه تا برنامه ریزى گردهمایى راهیان دنیاى بهبودى در سراسر اروپا، تا ارائهی تارنماهاى آموزشى مثل بهبودى و بهبودىچت براى گسترده كردن كانالهایى آگاهى دهنده و سهولت دستیابى به اطلاعاتى كه در مسیر بهبود جامعه تهیه میشوند. خلأ آگاهىهاى لازم بخصوص در رابطه با آسیبهایى كه با پیشگیرى صحیح میتوان تخریب آنها را كاملأ كنترل كرد باعث شد كه بدنبال رهكارهایى باشم كه در اطلاعات لازم را به هر وسیلهی موجود در اختیار هموطنانم بگذارم. قدرت آگاهى را بیكران مىدانم و معتقدم آگاهى كلید رهایى از آسیبهاست.
۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه
آرش کمانگیر
برف مي بارد؛
برف مي بارد به روي خار و خاراسنگ ؛
آنك ،آنك ،كلبه اي روشن؛
در كنار شعله آتش؛
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز:
"گفته بودم زندگي زيباست ،
گفته و نا گفته ، اي بس نكته ها كاينجاست .
آسمان باز ؛
آفتاب زر؛
باغ هاي گل ؛
دشت هاي بي درو پيكر؛
آمدن ، رفتن ، دويدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا بپاي شادماني ها ي مردم ،پاي كوبيدن؛
كار كردن ،كار كردن؛
آرميدن.
-1-
آري ،آري ،زندگي زيباست؛
زندگي آتشگهي ديرينه پابرجاست؛
گر بيفروزيش،رقص شعله اش در هر كران پيداست؛
ور نه خاموش است و خاموشي گناه ماست.
زندگاني شعله مي خواهد."صدا در داد عمو نوروز:
شعله ها را هيمه بايد روشني افروز؛
كودكانم داستان ما ز آرش بود؛
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود.
***
روزگاري بود
روزگار تلخ و تاري بود؛
بخت ما چون روي بد خواهان ما تيره ؛
دشمنان بر جان ما چيره.
ترس بود و بالهاي مرگ؛
كس نمي جنبيد،چون بر شاخه، برگ از برگ ؛
سنگر آزادگان خاموش؛
خيمه گاه دشمنان پر جوش؛
انجمن ها كرد دشمن ؛
رايزن ها گرد هم آورد دشمن ؛
تا به تدبيري كه در ناپاك دل دارند،
هم به دست ما شكست ما بر انديشند.
-2-
نازك انديشانشان ، بي شرم ؛
كه مباداشان دگر ، روزبهي در چشم؛
يافتند آخر فسوني را كه مي جستند ...
چشم ها با وحشتي در چشمخانه هر طرف را جست و جو مي كرد؛
وين خبر را هر دهاني زير گوشي باز گو مي كرد:
آخرين فرمان؛
آخرين تحقير...
مرز را پرواز تيري مي دهد سامان؛
گر به نزديكي فرود آيد،
خانه هامان تنگ ؛
آرزومان كور...
ور بپرد دور؛
تا كجا ؟تا چند؟
آه!...كو بازوي پولادين و كو سرپنجه ايمان
هر دهاني اين خبر را بازگو مي كرد؛
چشمها، بي گفت وگويي، هر طرف را جست و جو مي كرد.
لشكر ايرانيان در اضطرابي سخت دردآور؛
دودو و سه سه به پچ پچ گرد يكديگر ؛
كودكان بر بام ،
دختران بنشسته بر روزن؛
مادران غمگين كنار در؛
-3-
كم كمك در اوج آمد پچ پچ خفته؛
خلق چون بحري بر آشفته ؛
بجوش آمد؛
خروشان شد ؛
به موج افتاد؛
برش بگرفت و مردي چون صدف،
از سينه بيرون داد.
چنين آغاز كرد اين مرد با دشمن؛
منم آرش سپاهي مرد آزاده؛
به تنها تير تركش، آزمو ن تلختان را اينك آماده؛
كمانداري كمانگيرم؛
شهاب تيز رو ،تيرم ؛
مرا تير است آتش پر؛
مرا باد است فرمانبر؛
وليكن چاره امروز،زور پهلواني نيست.
رهايي با تن پولاد و نيروي جواني نيست."
پس آنگه سر به سوي آسمان بر كرد؛
به آهنگي دگر ،گفتار دگر كرد:
"درود ،اي واپسين صبح، اي سحر بدرود!
كه با آرش ترا اين آخرين ديدار خواهد بود.
به صبح راستين سوگند !
به پنهان آفتاب مهريار پاك بين سوگند!
كه آرش جان خود در تير خواهد كرد،
پس آنگه بي درنگي خواهدش افكند."
درنگ آورد و يك دم شد به لب خاموش
نفس در سينه ها بيتاب مي زد جوش؛
زمين خاموش بود و آسمان خاموش؛
تو گويي اين جهان را بود با گفتار آرش گوش.
به يال كوه ها لغزيد كم كم پنجه خورشيد
هزاران نيزه زرين به چشم آسمان پاشيد
نظر افكند آرش سوي شهر آرام
كودكان بر بام ؛
دختران بنشسته بر روزن؛
مادران غمگين كنار در؛
مرد ها در راه؛
دشمنان در سكوتي ريشخند آميز؛
راه وا كردند.
كودكان از بام ها او را صدا كردند.
مادران او را دعا كردند؛
پيرمردان چشم گرداندند.
-5-
آرش اما همچنان خاموش؛
از شكاف دامن البرز بالا رفت ؛
وز پي او
پرده ها ي اشك پي در پي فرود آمد.
***
شامگاهان ؛
راه جوياني كه مي جستند ،آرش را به روي قله ها ، پي گير؛
باز گرديدند؛
بي نشان از پيكر آرش؛
با كمان و تركشي بي تير .
آري ،آري ،جان خود در تير كرد آرش؛
كار صدها صدهزاران تيغه شمشير كرد آرش.
تير آرش را سواراني كه مي راندند بر جيحون؛
به ديگر نيمروزي از پي آن روز،
نشسته بر تناور ساق گردويي فرو ديدند ؛
و آنجا را از آن پس
مرز ايران توران بازناميدند.
***
آفتاب و ماه را در گذشت.
سالها بگذشت.
-6-
در تمام پهنه البرز؛
وين سراسر قله مغمو م و خاموشي كه مي بينيد ؛
وندرون دره هاي برف آلودي كه مي دانيد؛
رهگذر هايي كه شب در راه مي مانند؛
نام آرش را پياپي در دل كهسار مي خوانند؛
و نياز خويش مي خواهند.
با دهان سنگ هاي كوه ، آرش مي دهد پاسخ؛
مي كندشان از فراز و از نشيب جا ده ها ، آگاه ؛
مي دهد اميد ؛
مي نمايد راه
این شعر را با صدای شاعر بشنوید
۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه
خیام
۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه
بالا نشین
من از بی قربی خار سر دیوار دانستم که * نا کس کس نمی گردد از این بالا نشینی ها
این شال حرمت دارد و زیبنده به دستار شما نیست رهایش بنمایی
۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه
ما می توانیم
ما می توانیم به آزادی برسیم چون قدرت آن را داریم
ما مردمی عجیب و شگفتی آفرین هستیم. مردم ما همواره در بزنگاههای تاریخی ناممکن ها را ممکن کرده اند. ما مردمی آزادیخواهیم و در بین ما همواره بوده اند آزادیخواهان بزرگ و همین امروز نیز هستند اگر چه تنی چند از این شیرزنان و دلیر مردان برای رسیدن به آزادی و هموار ساختن راه آن جان خویش را فدا کردند. ندا آقا سلطان سهراب اعرابی از بدو شروع رستاخیز ملی ایرانیان و همین دو سه روز پیش شیرین علم هولی و فرزاد کمانگر و سه انسان آزاده دیگر در ادامه راه این زنان و مردان جان باختند. اینها شهیدان همیشه جاوید وطن هستند. میلیونها انسان آزاده دیگر برای ادمه این راه با هم هم پیمان شده اند. این درست که حکومت جنایتکار اسلامی تا دندان مسلح است و با تکیه بر پول نفت و سرمایه ملی که باید در خدمت آبادانی و ایجاد بسترهای شغلی بکار گرفته شود تا جامعه را از فلاکت و سیه روزی نجات دهد در راه سرکوب مردم و باج دادن به بیگانگان بهره میبرد. اما نادانی اینها تا بدان اندازه است که از تاریخ درس عبرت نگرفته اند. در بیخ گوششان صدام حسین را بیاد نمی آورند! دیکتاتورترین دیکتاتورها فرو ریختند و به زباله دان تاریخ پیوستند.
دوستان! امروز مردم دلیر کردستان نشان دادند که اعتصاب عمومی شدنی ست و رژیم هیچ سلاحی برای مقابله با آن ندارد. توانایی های ما حتی بسیار بیشتر از اینهاست. فرزندان این خاک فقط در کردستان نیستند. بلوچ های قهرمان، تهرانی های نترس، شیرازی ها، لرها، عرب های خوزستان، آذری ها و ترکمن ها. رژیم در مقابل ما هیچ چیزی به جز سلاح گرم ندارد و این سلاح گرم در مقابل اعتصاب به کار نمی آید.
ما می توانیم آزاد شویم. آنها که روبروی ما ایستاده اند از ترس به خودشان می لرزند. ما با ببری کاغذی روبرو هستیم که با یک اعتصاب عمومی و سراسری در دریای سبز امید و پیروزی غرق می شود. چیزی تا سپیده دم نمانده و همیشه تاریک ترین لحظه ی شب قبل از سپیده است. این مزدوران می خواستند با شکنجه و تجاوز و اعدام ملت آزاده و دلیر ایران را بترسانند اما هر چه زمان می گذرد در مقابل پایداری، استقامت و شجاعت این مردم بیشتر درمانده می شوند. مطمئن باشید که این ظالمان از دیدن واکنش های پی در پی مردم پریشان تر شده اند و از وحشت مثل بید بر خودشان می لرزند. ما می توانیم به آزادی برسیم چون قدرت آن را داریم. هیچوقت تا این اندازه قوی نبوده ایم. هیچ گاه مثل الان همدل و همراه و متحد نبوده ایم. امروز قدرت در کلام و عمل ما موج می زند. باید این موج را چنان گسترش دهیم که حتی دورافتاده ترین روستاها را هم در بگیرد. هیچ مزدوری در هیچ جای ایران خواب راحت ندارد. پیش به سوی اعتصاب عمومی.
همراه شو عزیز
غیرتمندان به گوش باشیم که صدای پای خرداد می آید
خرداد فرا رسید
خرداد فرا رسید
خرداد فرا رسید،ننگ بر ما اگر ضجه های ندابمون،ندا بمون روفراموش کنیم
و عاملین این جنایات رو به زیر نکشیم
۲۲ خرداد میدان تجریش تا میدان راه آهن
رسانه شمایید